زین گل تازه که بر موی پریشان زده ای
از کتاب: راگ هزره
، فصل استاد خیال
، بخش
،
استاد خیال
زین گل تازه که بر موی پریشان زده ای
باز آتش بدل سنبل پیچان زده ای
تو این فترت گلباز مگر صبح بهار
همره دوخت چمن می به گلستان زده ای
جز تو کس نیست گل باغ تمنای دلم
بخدا بر منی دلباخته بوتان زده ای
برو ای مرغ هوس پیشه که هرجا بگلی
این سخن های فریبنده فراوان زده ای
باز آتش بدل سنبل پیچان زده ای
تو این فترت گلباز مگر صبح بهار
همره دوخت چمن می به گلستان زده ای
جز تو کس نیست گل باغ تمنای دلم
بخدا بر منی دلباخته بوتان زده ای
برو ای مرغ هوس پیشه که هرجا بگلی
این سخن های فریبنده فراوان زده ای