عنبرین موی مرا دیوانه کرد
از کتاب: راگ هزره
، فصل استاد امیر محمد
، بخش
،
استاد امیر محمد
عنبرین موی مرا دیوانه کرد
عنبرین موی مرا دیوانه کرد
یاسمن بوی مرا دیوانه کرد
یاسمن بوی مرا دیوانه کرد
ای مسلمانان به فریادم رسید
ای مسلمانان به فریادم رسید
خال هندوی مرا دیوانه کرد
خال بی جا وطن کرده کنار لب او
نقطه ای گرغلط افتاد مکیدن دارد
خال هندوی مرا دیوانه کرد
به گوشه ای لب او خال دیدم و گفتم
که بازبان شکر کرده اند هندو را
خال هندوی مرا دیوانه کرد
خال کنج دهنت بی جاست
م هرگز نقط نمی خواهد
خال هندوی مرا دیوانه کرد
هندو صنمی که دل به خالش دادم
مرغ دل خود بسته به دامش دادم
گفتم که به من رام شود رام نشد
هر چند قصم به رام رامش دارم
خال هندوی مرا دیوانه کرد
فکر زنجیری کنید ای عاقلان
فکر زنجیری کنید ای عاقلان
بوی گیسوی مرا دیوانه کرد
به گيسويت که از سويت به ديگر سو نتابم رخ
گرم صد بار چون گيسو به گرد سر بگردانی
بوی گیسوی مرا دیوانه کرد
ز چشمت ساحلی آموزم و خود را کنم موی
شوم با کاکلت همراه و بر گرد سرت گردم
گفتمش کاکل تو میبینم بس سر کرد مداهی مرا
بوی گیسوی مرا دیوانه کرد
از حرم لبیک گویا میروم
از حرم لبیک گویا میروم
چشم و ابروی مرا دیوانه کرد
جان من چشم خود نصیحت کن
که من زنجیر بی گناه ماندم
چشم و ابروی مرا دیوانه کرد
گویند که زنده میشود اندر نماز
محراب ابروی تو مرا در نماز کشت
چشم و ابروی مرا دیوانه کرد
زخال گوشه ای ابروی یار میترسم
ازین ستاره دنباله دار می ترسم
زابروهان تو بی اختیار میترسم
به مرتضی که از این ذوالفقار میترسم
چشم و ابروی مرا دیوانه کرد
پیش هربیگانه گویم راز خود
پیش هربیگانه گویم راز خود
آشنا روی مرا دیوانه کرد
واقف از میخانه و مسجد نیم
واقف از میخانه و مسجد نیم
چشم و ابروی مرا دیوانه کرد
چشم و ابروی مرا دیوانه کرد
چشم و ابروی مرا دیوانه کرد
چشم و ابروی مرا دیوانه کرد
چشم و ابروی مرا دیوانه کرد
یاسمن بوی مرا دیوانه کرد
عنبرین موی مرا دیوانه کرد
یاسمن بوی مرا دیوانه کرد
یاسمن بوی مرا دیوانه کرد
ای مسلمانان به فریادم رسید
ای مسلمانان به فریادم رسید
خال هندوی مرا دیوانه کرد
خال بی جا وطن کرده کنار لب او
نقطه ای گرغلط افتاد مکیدن دارد
خال هندوی مرا دیوانه کرد
به گوشه ای لب او خال دیدم و گفتم
که بازبان شکر کرده اند هندو را
خال هندوی مرا دیوانه کرد
خال کنج دهنت بی جاست
م هرگز نقط نمی خواهد
خال هندوی مرا دیوانه کرد
هندو صنمی که دل به خالش دادم
مرغ دل خود بسته به دامش دادم
گفتم که به من رام شود رام نشد
هر چند قصم به رام رامش دارم
خال هندوی مرا دیوانه کرد
فکر زنجیری کنید ای عاقلان
فکر زنجیری کنید ای عاقلان
بوی گیسوی مرا دیوانه کرد
به گيسويت که از سويت به ديگر سو نتابم رخ
گرم صد بار چون گيسو به گرد سر بگردانی
بوی گیسوی مرا دیوانه کرد
ز چشمت ساحلی آموزم و خود را کنم موی
شوم با کاکلت همراه و بر گرد سرت گردم
گفتمش کاکل تو میبینم بس سر کرد مداهی مرا
بوی گیسوی مرا دیوانه کرد
از حرم لبیک گویا میروم
از حرم لبیک گویا میروم
چشم و ابروی مرا دیوانه کرد
جان من چشم خود نصیحت کن
که من زنجیر بی گناه ماندم
چشم و ابروی مرا دیوانه کرد
گویند که زنده میشود اندر نماز
محراب ابروی تو مرا در نماز کشت
چشم و ابروی مرا دیوانه کرد
زخال گوشه ای ابروی یار میترسم
ازین ستاره دنباله دار می ترسم
زابروهان تو بی اختیار میترسم
به مرتضی که از این ذوالفقار میترسم
چشم و ابروی مرا دیوانه کرد
پیش هربیگانه گویم راز خود
پیش هربیگانه گویم راز خود
آشنا روی مرا دیوانه کرد
واقف از میخانه و مسجد نیم
واقف از میخانه و مسجد نیم
چشم و ابروی مرا دیوانه کرد
چشم و ابروی مرا دیوانه کرد
چشم و ابروی مرا دیوانه کرد
چشم و ابروی مرا دیوانه کرد
چشم و ابروی مرا دیوانه کرد
یاسمن بوی مرا دیوانه کرد