هر که بی او زندگانی میکند
از کتاب: راگ هزره
، فصل ناشناس
، بخش
،
در جوانی به طرب کوش که این موی سیاه
شب تار است و به افسانه بسر باید برد
هر که بی او زندگانی میکند
گر نمی میرد گرانی میکند
من بر آن بودم که ندهم دل به عشق
سرو بالا دلستانی میکند
برف پیری می نشیند بر سرم
همچنان طبع ام جوانی میکند
ماجرای دل نمی گفتم به خلق
آب چشمم ترجمانی میکند
شب تار است و به افسانه بسر باید برد
هر که بی او زندگانی میکند
گر نمی میرد گرانی میکند
من بر آن بودم که ندهم دل به عشق
سرو بالا دلستانی میکند
برف پیری می نشیند بر سرم
همچنان طبع ام جوانی میکند
ماجرای دل نمی گفتم به خلق
آب چشمم ترجمانی میکند