42

نگاه کن که نریزد، دهی چو باده بدستم

از کتاب: راگ هزره ، فصل احمد ظاهر ، بخش ،
احمد ظاهر

نگاه کن که نریزد، دهی چو باده بدستم
فدای چشم تو ساقی، بهوش باش که مستم
کنم معالجه یکسر به صالحان می کوثر
بشرط آنکه نگیرند این پیاله ز دستم

نه شیخ میدهدم توبه و نه پیر مغان می
ز بس که توبه نمودم، زبس که توبه شکستم

ز گریه آخرم این شد نتیجه در پی زلفش
که در میان دو دریای خون فتاده نشستم