42

یک فکری نوی ز بهر ما باید کرد

از کتاب: راگ هزره ، فصل استاد نینواز ، بخش ،
استاد نینواز

یک فکری نوی ز بهر ما باید کرد
این شیوه ای کهنه را رها باید کرد
با زور مجازات و فشار قانون
ما را به وظیفه آشنا باید کرد
او چه سان کنم، چو بلبلان فغان کنم
غم دلم نهان کنم، به دوستان بیان کنم
آنانکه سوار اسپ گلگون شده اند
از ممکن ارتجاع بيرون شده اند
آنانکه مشهور اند به قانون شکنى
امروز نماينده ى قانون شده اند
او چه سان کنم، چو بلبلان فغان کنم
غم دلم نهان کنم، به دوستان بیان کنم
بس هم نفسان نرد غلط باخته اند
یک جامعه را به شبهه انداخته اند
با آن همه امتحان هنوز این مردم
خود را به ثبات عزم نشناخته اند
او چه سان کنم، چو بلبلان فغان کنم
غم دلم نهان کنم، به دوستان بیان کنم
دستی كه به پرده كعبه را دير كند
بيگانه خودی يگانه را غير كند
بيرون شده ز آستين شهر آشوبی
از دست چنين بشر خدا خير كند
او چه سان کنم، چو بلبلان فغان کنم
غم دلم نهان کنم، به دوستان بیان کنم
از سطح افق شعلۀ گلگون آيد
وز رنگ شفق ترشح خون آيد
يك پرده ای بسيار مهمی بالاست
تا از پس اين پرده چه بيرون آيد
او چه سان کنم، چو بلبلان فغان کنم
غم دلم نهان کنم، به دوستان بیان کنم
تا جرات و پشتکار توام نشود
شیرازه ی کارها منظم نشود
گیرم نشد این بنای ویران آباد
بی شبهه از این خراب تر هم نشود
او چه سان کنم، چو بلبلان فغان کنم
غم دلم نهان کنم، به دوستان بیان کنم
اى دوست براى دوست جان بايد داد
در راه محبت امتحان بايد داد
تنها نبود شرط محبت گفتن
يک مرتبه هم عمل نشان بايد داد
او چه سان کنم، چو بلبلان فغان کنم
غم دلم نهان کنم، به دوستان بیان کنم