42

زخمی زدی و تاب جفایت نمی کنم

از کتاب: راگ هزره ، فصل جمشید سخی ، بخش ،
جمشید سخی

هـر روز میزنی به دلـم سنگ تـــازه یی
با این همه من از تو شکایت نمی کنم
زخمی زدی و تاب جفایت نمی کنم
جز عاشقــی بهانه برایت نمی کنم

در تو چـه بـــود ای گل ناز و ستمگــرم
با هیچ کس به غیر تو عادت نمی کنم
هــرلحظــه از نبــودن تو رنـــج میبرم
یک لحظه نیز ترک جفایت نمی کنم

انداختــی به کــام دلم زهر عاشقی
گفتی بمن که با تو خیانت نمی کنم
تــــو مثل بــاد از نظرم دور گشته یی
من در سرم به غیر هوایت نمی کنم