42

در شهر شهره میکند افسانهً مرا

از کتاب: راگ هزره ، فصل احمد ولی ، بخش ،

در شهر شهره میکند افسانهً مرا
یاران نصیحت دل دیوانهً مرا
من خود شکسته خاطر ام از دست روزگار
مشکن به سنگ حادثه پیمانهً مرا
دیشب خیال روی تو سر زد به خانه ام
روشن نمود کلبهً ویرانهً مرا