42

من بار سنگينم مرا بگذار و بگذر

از کتاب: راگ هزره ، فصل احمد ظاهر ، بخش ،
احمد ظاهر

من بار سنگينم مرا بگذار و بگذر
نيکم، بدم، اينم مرا بگذار و بگذر

بر مرگ خود سوزی عبث ميگريی ای شمع
منشين ببالينم مرا بگذار و بگذر

دردم نميداند کسی از دوست و دشمن
کوشد به تسکينم، مرا بگذار و بگذر

آئينه دل تيره از زنگار غمهاست
بيرنگ و رنگينم ، مرا بگذار و بگذر

بگذار زنجيرم کشد ، دژخيم ايام
در خورد نفرينم مرا بگذار و بگذر

بگذار جز کابوس ناکامی نبيند
چشم جهان بينم ، مرا بگذار و بگذر

بگذار تا در ماتم ويرانی خويش
چون جغد بنشينم ، مرا بگذار و بگذر