تو آفتابی و من آن ستارهء سحر ام
از کتاب: راگ هزره
، فصل ساربان
، بخش
،
ساربان
تو آفتابی و من آن ستارهء سحر ام
که تا سپيد شود ديه ام ره ات نگرم
ز شام تا به سحر رقص می کند چو ماه
خيال روی تو در چشمه سار چشم تر ام
بیا که بالو پررا .....گشوده ام آغوش
بیا ستاره رخشان من دمی ببرم
بخند شمع من از پشت شيشهء قاموس
که رانده اند من و پروانهء شکسته پر ام
تو آفتابی و من آن ستارهء سحرم
که تا سپيد شود ديده ام ره ات نگرم
که تا سپيد شود ديه ام ره ات نگرم
ز شام تا به سحر رقص می کند چو ماه
خيال روی تو در چشمه سار چشم تر ام
بیا که بالو پررا .....گشوده ام آغوش
بیا ستاره رخشان من دمی ببرم
بخند شمع من از پشت شيشهء قاموس
که رانده اند من و پروانهء شکسته پر ام
تو آفتابی و من آن ستارهء سحرم
که تا سپيد شود ديده ام ره ات نگرم