نگاهی دیگر به تذكرهنویسی دری در هند
هند به یك اعتبار سرزمین تذكرههاست. از این دیدگاه كه اوّلین تذكرة موجود فارسی در هند نوشته شده و دیگر از این لحاظ كه هند بیشترین تعداد تذكرههای زبان فارسی را در خود جایداده است. شناخت شاهان و امیران شاعر، زنان شاعر، عرفای شاعر، علمای شاعر، و قدما و متأخّرین شعرا، از طریق مطالعة این تذكرهها ممكن میگردد. این آثار گاه تذكرة شاعران معاصر نویسنده، گاه تذكرة زنان شاعر، گاهی تذكرهای عمومی و زمانی تذكرهای برای معرّفی شاعرانی از گروه و قشر خاصّ اجتماعی است. بر همین اساس زمانی این آثار بسیار حجیمند و گاه بسیار مختصر نوشته شدهاند. بررسی تمام تذكرههای شاعران در هند ، كار یك مقاله نیست و خوشبختانه به همّت دكتر سيّد علی رضا نقوی تحت عنوان «تذكرهنویسی فارسی در هند و پاكستان » نگارش و چاپ شده است. بنابراین در این مقاله سعی بر این خواهد بود كه با تحقیق در بابِ تنها 12 تذكره، نگاهی تازه به مقولة سبكی در این آثار بیفكینم و از جنبة معنایی، زبانی و ادبی آنها را مورد بحث و بررسی قرار دهیم. این تذكرهها عبارت خواهند بود از: كلمات الشعرای سرخوش ، سفینة خوشگو ، عرفات العاشقین ، خزانة عامره ، مردم دیده ، صحف ابراهیم ، سفینة هندی ، نشتر عشق ، روز روشن ، تذكرة بینظی ر، مخزن الغرایب و تذكرة ریاض العارفین .
یكی از ویژگیهای مشترك همة این تذكرهها، شاعربودن نویسندگان آنهاست كه البتّه قدر مشترك بسیار مهمّی بوده و انگیزة تألیف این آثار را در مؤلّفان آنها تقویت كرده است. در این كه فضل تذكرهنویسيِ فارسی، مربوط به هند است و این فنّ، در این سرزمین آغاز شده و به حیات خود ادامه داده تردیدی نیست و اگر بیشتر نویسندگان این كتابها ایرانیالاصل بودهاند و یا آغازگر آن محمّد عوفی از ایران برخاسته است، باز هم این مقولهها، چیزی از اهميّت جایگاه سرزمین هند در تذكرهنویسی نمیكاهد چرا كه زمینة مساعد فرهنگی برای پدیدآمدن چنین آثاری، در آن زمان، در این مرز و بوم فراهمشده است، و بنابراین همچنان فضیلت این امر، متعلّق به هند و هندیان است. میدانیم كه تذكره به معنی اخیر آن، كتابی است كه اطّلاعاتی جامع و بسنده در مورد شرح حال و زندگی شاعر، اوضاع سیاسی، اجتماعی و فرهنگی عصر او و آثار و نقد آثار او را به دست دهد. اوّلین و مهمترین شرط برای هر نویسنده و محقّقی، رعایت بیطرفی كامل است كه بدون آن، كار تحقیقی سنديّت نخواهد داشت. در تحقیق و تتبّع ادبی باید هرگونه پیش داوری و ذهنيّت قبلی را كنار گذاشت و همچون كسی كه در آن زمینه هیچ گونه اطّلاعی ندارد، باید از صفر آغازكرد. یعنی باید همة اطّلاعات را با كوشش و تلاش فراوان خود به دست آورد و به هیچ وجه نباید به آنچه دیگران گفته یا نوشتهاند اعتمادكرد مگر اینكه با دلیل علمی كافی، از درستی مطالب منقول مطمئن شده باشیم.
دوّمین شرط، انتخاب اصلح است از طریق نقد شعر شاعر، یعنی بعد از رعایت بیطرفی باید معیارِ انتخابِ محقّقِ تذكرهنگار، شاعربودن شخصی باشد كه قرار است معرّفی شود و به صرفِ وجودِ یك یا دو بیت منقول از كسی، او را شاعر محسوب نكند و تذكرة خود را به نام آنان نینبارد و به قول شاعر كم بگوید امّا گزیده بگوید (كمگو و گزیدهگوی چون در).
سوّمین مقولة مهمّ، انتخاب و ذكر اشعار خوب و بدشاعر، هر دوست تا امكان نقد و داوری برای خوانندگان فراهمآید. از موارد بسیار مهمّ دیگر این است كه كار محقّق نباید رونویسی و تكرار نوشتههای دیگران باشد، بلكه مؤلّف خود، باید به پژوهش و بررسی بپردازد و اصولاً حرف تازهای برای گفتن داشته باشد. به قول سرخوش در دیباچة تذكرة كلمات الشعرا :
طبیعت را ملالانگیز باشد [1]
مكرّر گرچه سحرآمیز باشد
امّا با كمال تأسّف در بعضی از این تذكرهها، بیطرفيِ محقّقانه رعایت نشده مانند سفینة هندی كه حتّی انتخاب شعرا در آن براساس مناسبات فردی بوده و این مسأله در كیفیت شرح حال شاعران و كميّت اشعار آنان نیز تأثیر گذاشته است. این موضوع در میان تذكرهنویسان آنچنان شایع بوده كه نویسندة صحف ابراهیم در دیباچة كتاب به خوانندگان خود اطمینان میدهد كه در نوشتن شرح حالِ شعرا، دید جانبدارانه نداشته و با بیطرفی كامل به تذكرهنویسی رویآورده است [2] .
اگر به فهرست كتابهای مورد مراجعة نویسندگان این آثار كه گاهی به 40 یا بیشتر میرسد، توجّه كنیم در خواهیم یافت كه اغلب مطالب آنها، تكرار سخنان دیگران است و هنر نویسنده در نهایت این بوده كه گاه بر تذكرههای مورد استناد خود ایراد گرفته، مانند محمّد مظفّر حسین گوپاموی ، مؤلّف «روز روشن » كه در معرّفی میر محمّد هادی نوشته است:
”در شمع انجمن آورده كه از شعرای كاشانست و در آفتاب عالمتاب و صبح گلشن او را یزدجردی نگاشته، اصل این است كه ولادتش در یزدجرد و نشو و نمای او در كاشان بوده“ [3] .
و گاه شرح حال و شعر شاعرانی را بر كتابهای قبلی افزودهاند كه خیلی ارزش معرّفی نداشته مانند تذكرة مردم دیده كه در باب دوّم كتاب خود شاعرانی را مورد نظر قرار داده كه در مجالس النفایس خان آرزو نبوده امّا شرح حال و شعر آنان از نظر كميّت آنچنان مختصر است كه شاید بتوان در شاعربودن و شاعر دانستن آنها تردید روا داشت.
متأسّفانه در این تذكرهها، دقّت و وسواس علمی وجود ندارد و كمتر كتابی است كه در بابِ تاریخ تولّد و وفات، و احوال و آثار، و اوضاع اجتماعی و سیاسی زمان شاعر، اطّلاعات جامع و ارزندهای را در اختیار خواننده قرار دهد. علّت این است كه اغلب این تذكرهها به یادداشتبرداری از روی نوشتههای پیشینیان اكتفا كردهاند و زحمت تحقیق و پژوهش جدّی را به خود ندادهاند. اوّلین تذكره از این نوع، لباب الالباب محمّد عوفی است كه چون اوّلین تلاش در این زمینه بوده و الگویی برای راهنمایی نداشته به صورت خود جوش و نه براساس الگوپذیری، نوشته شده است. در این اثر مطالبی كه دربارة شاعران و مشاهیر آمده بسیار كلّی و گاه در حدّ تعارفات تشریفاتی میان ایرانیان است و اطّلاع مفیدی را به خواننده نمیدهد و این مسأله در مورد شعرایی كه به تصریح نویسنده جزو معاصرین او بودهاند و مؤلّف با آنها ملاقات هم داشته صدق میكند. مثلاً عوفی با علی منجّم سجزی ملاقاتی داشته و در بابِ یازدهم از كتاب خود او را چنین معرّفی میكند:
”فریدالدّین سجزی ، شاعریست كه بر بساط فضیلت شاه بود و بر آسمان هنر ماه و رخ در تعبیة سپاه، اگرچه در اوایل جوانی وحداثت سن و عنفوان شباب در كوی جست و جوی لذّت قدمها گذاشته بود و در صباح رواح از مشاهدة صباح و ملاح و معانقت صهباوراح كامها رانده، امّا در آن وقت كه من به خدمت او رسیدم بر سجّادة عبادت نشسته و برادر او صدر اجل نصیر شعرانی وزیر ممالك نیمروز بود و او در مسجد پیوسته معتكف بودی و البتّه به برادر التفات نكردی و وقتی به نزدیك داعی آمد و در اثنای محاورت آنچه گفته بود تقریركرد“ [4] .
و بعد حكایت كوتاهی را نقل میكند كه به مناسبت آن شاعر قطعهای سروده و پس از آوردن قطعة مزبور، دو رباعی را هم از او ذكر میكند. و این شرح حال مربوط به كسی است كه شاید بتوان گفت بزرگترین منجّم زمان بوده و گویا ابوریحان بیرونی در كتاب التفهیم خود از آرای وی بسیار سودجسته است و در این معرّفی، جز نام شاعر، هیچ نكتهای مبنی بر احاطة او بر علم نجوم، وجود ندارد. بسیاری از تذكرهنویسان بعدی، با ذكر نام یا بدون ذكر آن، از تذكرة عوفی استفاده كرده و عیناً مطالب این كتاب را رونویسی كردهاند و كار آنها، منحصراً این فایده را داشته كه بر نسخههای دستنویسِ این اثر، افزودهاند. در بسیاری از این آثار، معرّفی بعضی شاعران فقط، در حدّ ذكر نام و نقل یك بیت شعر است مثلاً:
- خواجه محمّد اشرف تخلّص، ازوست:
آه من پیشتر از مرگ قیامت دیدم [5]
جلوة نازكی آن قد و قامت دیدم
- ابوحامد كرمانی از ارباب معارف بود و سپس یك رباعی از او نقل میكند:
در كسوت پوست جلوة دوست ببین
یا پرتو روی اوست یا اوست ببین [6]
دل مغز حقیقتست و تن پوست ببین
هر چیز كه آن نشان هستی دارد
- سيّد محمّد احمدآبادی «خیال » طالب علم و حافظ قرآن ، شاگرد میر محمّد افضل است.
اهل دنیا را بود از روی غفلت عزّتی
گر نباشد خواب در مخمل ندارد قیمتی
خاكساران بستة یك اشك همچون سبحهاند
هست صد درویش را كافی كمند وحدتی [7]
- خان زمان امانی خلف مهابت خان، خانخانان طبع رسایی داشت دیوانی رنگین گذاشت:
ور ندارم سرزلف تو پریشانی چیست
كافر عشق چه داند كه مسلمانی چیست [8]
گر نیم مایل رخسار تو حیرانی چیست
در ره عشق، صلاح از من رسوا مطلب
آیا با چنین اطّلاعاتی از زندگی شاعر و شعر او، اصولاً میتوان وجود او را پذیرفت و او را شاعر تلقّی كرد؟ و آیا میتوان با یك یا دو یا حتّی ده یا بیست بیت در مورد شاعربودن كسی به قضاوت نشست؟ آیا بهتر نبود كه تذكرهنویسان زحمت بیشتری به خود میدادند و اطّلاعات جامعتری را در باب شاعرانِ مورد نظر خود در اختیار خواننده میگذاشتند؟ و در غیر این صورت، اگر دسترسی به اطّلاعاتِ بیشتر میسّر نبود آیا نباید از معرّفی چنین شاعرانی صرف نظر میكردند؟ كلّی گویی و كم باريِ این تذكرهها موجب میشود كه خواننده در مورد اصالتِ وجود بسیاری از شاعران مذكور، تردید پیدا كند و این اشكال بزرگی برای بیشتر تذكرههای فارسی هند است. زیرا این مسأله یعنی ذكر نام و معرّفيِ بسیار مجملِ شاعرانی كه در مورد آنها اطّلاعی در دست نیست، فقط به تذكرههای مورد بحث در این مقاله محدود نمیشود و ویژگی عمومی تذكرههای فارسی هند است.
در بسیاری از این تذكرهها با بیپروایی كامل از عشق مذكّر سخن رفته است. گویی طرح این مقوله هیچ گونه قبحی نداشته و امری بسیار معمول و متداول بوده است مثلاً:
”در مجالس مرقوم است كه حضرت شیخ (نسفی ) در بخارا به پسر یكی از امرای سلطان جلالالدّی ن بن سلطان محمّد عاشق شد“ [9] .
- چندی شیفتة جمال قاسم نام قندفروش پسری بود به تقریبی آزرده دل شده بر یوسف نام جوانی تعشّق به هم رساند [10] .
در تذكرة «روز روشن » در ذكر معزالدّین یزدی ، از عشق او بر پسری نانوا صحبت میشود [11] .
تذكرة سرخوش ماجرای دیگری را ذكر میكند و این شعر را چاشنی آن میسازد:
جاسوس تپشهای دل صد پاره
پیشآمده گفتا پسر هر كاره“ [12]
”دیدم دل شب ماهوشی سيّاره
گفتم چه كسی به وقت شب ای خوشرو
در تذكرة «مردم دیده » هم نشانی از این گونه عشقها دیده میشود:
سلام من برسانید پارسایی را“ [13]
”به پارسی پسری كردهایم دل تسلیم
در «سفینة خوشگو » همچنین سخن از سرودن یك مثنوی به نام «نیرنگ عشق » است كه شاعری به نام محمّد اكرم و با تخلّص «غنیمت » آن را در عشق میرزا عبدالعزیز بر پسر امردی به نام شاهد سروده است [14] .
و در «سفینة هندی » به چندین نمونه از این عشقها برمیخوریم مانند صفحات 131، 133، 118 و 68 كه تنها یك نمونة آن ذكر میشود:
”در اثنای راه با خوش پسری اعظم علی نام یار تخلّص كه بر سمندی سوار میگذشت دچار شده و به یك نگاه مبتلای او گشته“ [15] .
این عشقهای ناسالم گویا در نظام اجتماعی آن روزگار پذیرفته شده بود و به همین دلیل این چنین بیپرده در مورد آن صحبت میشده و حتّی در باب آن مثنویهایی نیز سرودهاند. روابط اقتصادی، سیاسی و اجتماعی خاصّی در آن دوره موجد فرهنگی بوده كه بیبند و باری و بیاخلاقی را موجّه دانسته و آن را در كتابها نیز منعكس ساخته است و این مقوله البتّه فقط اختصاص به كتابهای تذكرة فارسی هند ندارد و در ایران هم متأسّفانه بسیاری از دیوانهای شعر شاعران را تباه كرده است.
در بعضی از این تذكرهها اطّلاعاتی راجع به زنان شاعر وجود دارد مانند تذكرة روز روشن ، تذكرة مخزن الغرای ب و تذكرة ریاض العارفین و نشتر عشق و سفینة هندی كه فقط به معرّفی یك شاعر زن به نام «خدیجه سلطان بیگم » پرداخته است. اطّلاعات در مورد زنان شاعر بسیار كم و غیرقابل دستیابی بوده و بنابراین معرّفی آنان به اختصار صورت گرفته است. مخصوصاً در تذكرة ریاض العارفین ، كه نویسندة آن آفتاب رای لكهنوی است، به دلیل جنسیت مشترك، شرح حال زنان شاعر بیشتر وجود دارد و اگرچه در نهایتِ اختصار است امّا چون تعداد بیشتری را معرّفی كرده از نظر كميّت شاعران زن اعتبار دارد. همچنین مخزن الغرایب از لحاظ تعداد شاعران زن حایز اهميّت است اگرچه نقصِ كلّيِ كمبودِ اطّلاعات، در مورد تمام تذكرهها صدق میكند.
بعضی از تذكرههای مورد بحث همچنانكه گفته شد به جامعيّت مطالب توجّهی نداشتهاند تذكرههای روز روشن ، مردم دیده ، كلمات الشعرا و عرفات العاشقین از این دستهاند. در كلمات الشعرا اگرچه اغلب شاعران با مؤلّف همعصر بودهاند و انتظار میرفت نویسنده در باب هر شاعر اطّلاعات كافی و جامعی را در اختیار خواننده بگذارد امّا میبینیم كه چنین نیست و بیشتر به حكایتگویی رویآورده تا شرح تاریخ تولّد و مرگ یا زندگانی و تحصیلات، سفرها و اشعار و آثار شاعر، حتّی وقتی از شاعرانی مثل جامی ، بیدل و بیخود لاهوری و عرفی ، با تفصیل بیشتری سخن میگوید باز هم اطّلاعات مفیدی را ارایه نمیدهد.
بعضی تذكرهها مانند نشتر عشق ، سفینة خوشگو ، مخزن الغرایب و صحف ابراهیم ، آنجا كه مآخذی را در اختیار داشتهاند، به خصوص در مورد شاعران مشهور، بحثهای نسبتاً جامعی ترتیبداده و اطّلاعات سودمندی را به خواننده ارایه كردهاند. بعضی دیگر از تذكرهها مانند تذكرة بینظی ر و یا خزانة عامره اگرچه درآوردن شرح حال شاعران، روش ایجاز را درپیش گرفتهاند، امّا به خصوص در تذكرة بینظی ر همین معرّفی مختصر، همة مطالب مهمّ را دربردارد و در انتخاب اشعار هم مؤلّف ذوق و سلیقة كافی نشان داده و از این نظر صلاحیت خویش را در تذكرهنویسی به اثبات رسانده است.
در خزانة عامره ، قسمت اعظم كتاب را شرح وقایع تاریخی دربرگرفته است كه اگرچه در جای خود میتواند ارزشمند باشد امّا موضوع مورد بحث تذكره نیست و در بسیاری موارد از مقولة تداخل مطلب است و میتوانست موضوع كتابی تاریخی باشد كه به صورت مستقل نوشته میشد. این تاریخنویسی از صفحه 35 تا 115 كتاب ادامه دارد. همچنین توضیحاتی كه در صفحات 9-298 در باب بحور عروضی فارسی و عربی، در صفحة 400 دربارة حاجب و ردیف در شعر عربی و فارسی و در صفحة 330 در مورد قاعدة جمل و مادّة تاریخگویی و در صفحة 338 در باب نواقص شعری و در صفحة 331 در بیان تشبیه و... دارد، اگرچه از نظر كلّی مغتنم است و نوعی نقد شعر محسوب میشود امّا میتوانست بسیاری از این نكات موضوع كتاب مستقلی قرارگیرد. این كتاب از نظر نقد لغوی هم اهميّت دارد و مؤلّف در ص 34 و 35 دربارة لفظ قالی و قالین؛ در ص 205 و 207 در مورد وشق و وُشاق و قُقنس؛ در ص 16 و 18 و 20 در باب ذنب و ذنب السرحان و غزاله و پتیاره و سهر و فكر؛ در ص 14 در مورد لفظ «نوا» و در ص 9 دربارة اشهب و ادهم توضیحاتی داده است.
در تذكرة مردم دیده نیز توجّه به نقد شعر دیده میشود. مثلاً در مورد عزلت مینویسد:
”دیوانش برای انتخاب گرفتم بعد مطالعه معلوم شد كه بسیار شوخ میگوید و تلاش معنیهای تازه دارد، لكن كم تتبّع معلوم میشود. چون به طور خود در عالم صاحبزادگی بعد فوت پدر زیست كرده و صحبت كامل این فنّ درنیافته و تتبّع هم كمكرده لهذا به زور طبع وقّاد مشق سخن میكند“ [16] .
و در مورد حاجی بیگ كه تخلّص او «هنر» است، چنین مینویسد:
”دیوانی در چند روز ترتیب داد. به این جلدی شعرگفتن و دیوان درست كردن همین كار او بود“ [17] .
این تذكره بیشتر منقولات خان آرزو را ذكر میكند و سپس نظر خود را میآورد. در شرح حال میر محمّد علی رایج نیز مطالبی دارد كه شبیه نقد است:
”آنچه این فقیر میداند میر مرحوم از علم و فضل چندان بهرهای نداشت لیكن در فارسی و فنّ نظم و نثر بسیار ماهر بود و كتابهای دقیق نظم را به دقّت درس میگفت و در شعر طور تازه دارد، معنی بند و مضمونیاب است، خوش محاوره و نقلهای رنگین و حرفهای شیرین میكرد“ [18] .
در سفینة خوشگو نیز گاهی بحثهایی در باب الفاظ میشود مثلاً اینكه اگر شاعر كلمة «چشمان» را به جای «مژگان» قرار میداد، بهتر بود:
”چو مژگان بتان خوش شیوة رندانهای دارم
كه در محراب طاعت گوشة میخانهای دارم
فقیر به جای لفظ «مژگان» در این بیت «چشمان بتان» بهتر میداند، اگر قبول افتد چه مژگان به گوشة میخانه مناسب است و چشم هم گوشه دارد و هم میخانه“ [19] .
در صفحة 267 لفظ «رینی» را توضیح میدهد كه ”از مصطلحات رنگرزان هندوستان است به معنی ظرفی كه صباغان پر از رنگها دارند“. و در صفحة 325 میگوید كه در این بیت:
میپرزور اینجا دعوی مرد افكنی دارد
به بزمم شیخ اگر آید سر تر دامنی دارد
فقیر عزلت پیشنهاد میكند كه به جای «میپرزور اینجا»، «كه زور دختر رز» قرار داده شود. همچنین در صفحة 326 كلمة «ققنس» را معنی كرده است. در مورد دیوان ملّا آفرین چنین مینویسد:
”اكثر پا لغز نمایان دارد. بنابر آن است كه صحبت به از خودی درنیافته شاعر خانهنشین است. چنانچه از این قسم اشعار وی قریب پنجاه شصت از مطلع الف تا تا برآورده كه غلط عروض و قافیه و عبارت بند و بست بسیار داشت“ [20] .
در تذكرة بینظی ر، گاهی نویسنده دقّت نظر بیشتری نشان داده و مثلاً یك رباعی را كه در تذكرة الشعرای حزین به عسكری قمی نسبت داده شده همچنین بیتی را كه به ملّا رضا اصفهانی منسوبست، مورد بحث قرار میدهد و رباعی را از آنِ میر عبدالجلیل و آن بیت را متعلّق به شیخ حسین میداند و مینویسد كه آن بیت را با تمامی غزل در دیوان شیخ دیده است [21] .
در كلمات الشعرای سرخوش معمولاً نقد شعر براساس روابط شخصی شكل میگیرد. در تعریف و توصیف از «میان ناصر علی » راه افراط میپیماید و برای تكمیل این تمجید و تكریم، گاهی رباعیهای خود را در وصف كمال او میآورد و زمانی غزلهایی را كه دیگران در ستایش «میان ناصر علی » گفتهاند، ذكر میكند [22] .
امّا در مورد حكیم محمّد كاظم صاحب مینویسد:
”خود را مسیح البیان میگرفت. صاحب تخلّص داشت. اكثر شعر به طرز مولوی روم میگفت. دیوانی ضخیم پر از رطب و یا بس ترتیب داده، بر پشت هر ورق دیوان تصویر خود منقّش كنانیده صورت و معنی خویش را در عالم جلوه میداد“ [23] .
این گونه اظهار نظر، بیشتر رنگ و بوی خصومت دارد تا بررسی و نقد علمی شعر، و با نقد و نقّادی فاصلة بسیار دارد و هیچگونه انتظاری را از خواننده برآورده نمیكند.
تذكرة عرفات العاشقین همة شاعران را تقریباً با عبارات مشابهی وصف میكند، از نظر نویسندة آن، همة شاعران یكسانند، همه شاعران قابلی هستند و همه خیالآفرین و معنییاب و خوش محاوره و رنگین سخن میباشند.
در مخزن الغرایب بیشتر به ذكر شعر پرداخته شده تا نقد آن. نویسنده شرح حال مختصری را ارایه میدهد و سپس ابیات نسبتاً قابل توجّهی را از هر یك از شاعران ذكر میكند. آنچنان كه گویی در تذكرة او جایی برای نقد و نقّادی باقینمیماند. صحف ابراهیم كار چندانی در زمینة نقد شعر انجام نداده و فقط گاهی در ذیل شرح حال شاعر، نظر تذكرهنویسان و شاعران را در باب شعر او آورده است. به طور كلّی در باب محتوا و معنای تذكرههای مورد نظر باید گفت كه بسیاری از مطالب ذكر شده در آنها اقتباس از یكدیگر است. بنابراین نوشتن بعضی از این كتابها اساساً عملی حشو و بیاعتبار بوده و جز تكرار مطالب گفته شده هیچ گونه معرفت تازهای به خوانندة خود نمیبخشد. معمولاً ابداع و نوآوری در این آثار جایگاهی ندارد و وجهة تحقیقی آنها پایین است. نقد و داوری اگرچه در بعضی از این تذكرهها دیده میشود و آنچه در خزانة عامره و سفینة خوشگو و تذكرة بینظی ر و مردم دیده وجود دارد در نوع خود بسیار مغتنم است، امّا دو اشكال كلّی دارد یكی اینكه شعر تمام شاعران را مورد نقد قرار نداده و فقط به بعضی از شعرا پرداخته است دوّم اینكه فقط یك بُعد از سخن شاعر را مورد بحث قرار داده و مثلاً به لفظ یا معنای آن یا به جا به جاكردن الفاظ توجّهكرده است. البتّه منظور از نقد، آن نوع سخن سنجی كه امروز در اروپا معمولست نیست بلكه فرق نهادن میان شاعر درجة اوّل و شاعر بیمایه یا كممایه است كه متأسّفانه در بیشتر تذكرههای فارسی هند ، این اصل، رعایت نشده و با تعاریف و تعارفات كلّی همچون خوشخیال، بلند فكر، خوشسخن، معنییاب، قابل، طالبعلم و... همة شاعران را در یك مرتبه قرار دادهاند. طرح مقولة عشق مذكّر در بعضی از این تذكرهها، به صورت غیرمستقیم اشاره به ناسالمبودن جوّ جامعه دارد و یك سنّت غلط ناشی از جنگ و فقر و كار سپاهیگری و نظام طبقاتی در آن دوره است. معرّفی زنان شاعر به عنوان یك واقعیت اجتماعی از دیدگاه فمنیسم این مژده را میدهد كه زنان از دورة بابریان برای خود در عالم شعر و ادب هند جایی گشودهاند و به همین دلیل صفحات تذكرهها به ناگزیر به روی نام آنان گشوده شده است و وجود زنان توانمند شاعری چون زیبالنّسا بیگ م و نورجهان بیگم این حقیقت را به اثبات میرساند.
و امّا از دید زبانی تذكرههای مورد بحث حاوی ویژگیهایی از این دست میباشد: چون بعضی نویسندگان هندیالاصل بوده و زبان فارسی، زبان دوّم آنها محسوب میشد بنابراین نیاز به گسترش دایرة واژگانی خود داشتند و به خلق واژگان تازه پرداختند. تركیبهایی همچون «كوكنارخانه» (شیرهكشخانه)، سبكدوش (فارغ و آسوده)، ولایتزا (زادة ولایت)، هندوستانزا (زادة هندوستان )، كابلزا (زادة كابل ) و طبعزاد (زادة طبع) از این جمله است:
«اواخر در كوكنارخانه آمد و رفت پیداكرد» [24] .
«در همان سال... از بار عنصری سبكدوش گردید» [25] .
كه «از بار عنصری سبكدوش گردید به معنی مرد».
«او هندوستانزا بوده» [26] .
«تورانيِ كابلزاست» [27] .
«لیكن از این بیت معلوم میشود كه هندوستانزا بوده» [28]
«این یك دو بیت طبعزاد آن سيّد بزرگ نوشته شد» [29] .
«خواجه عبدالرّحیم عابد تخلّص، تورانیالاصل ولایتزا بود» [30] .
كلمة «موزونان» به معنی «شاعران»، و عبارت «سرتابیكردن» به معنی «طغیان و شورش» به كار رفته است:
«محمّد هاشم عاجز از موزونان عصر محمّد شاه است» [31] .
«با موزونان عصر ملاقات میكرد» [32] .
«زمیندار آنجا سرتابی كرد، میر مسطور او را كشت» [33] .
«سردادن» به معنی «فرستادن» به كار رفته است:
«... شبی كسان خود را به سروقت او سرداده كارش تمام ساخت» [34] .
«طور» به معنی «سبك» و «روش» آمده است:
«طورش علی حده از برادران و اقرباست» [35] .
«به طور خود شعر میگفت» [36] .
ساخت نوعی فعلگذاری سببی در بعضی از این تذكرهها دیده میشود مانند دهانیده، كنانیده، نویسانیده:
«یك شبی كه تو داد مظلومی از پادشاه دهانیده باشی هزار سال عبادت ما برابر آن نمیباشد» [37] .
«برپشت سر ورق هر دیوان تصویر خود منقش كنانیده» [38] .
«آخر نویسانیده میگرفت و به گوش چشم میشنید» [39] .
ساخت نوعی قید از اسم + پسوند اشتقامتی «انه» مانند صائبانه و ظهور یا نه و گاهی با همین ساخت از قید، قید میسازند مانند بیتكلّفانه.
«صائبانه چرا میگویند» [40] ، «بیتكلّفانه به دولتخانة ایشان فروكش میكردم» [41] .
گاهی مؤلّف به ناچار از كلمات اردو استفاده میكند و زمانی ساخت كلاميِ اورنگ و بوی اردو و هندی دارد:
«روزی هفت هشت غزل پوره (كامل) میگفت» [42] .
غیر از پوره به معنی كامل، چلم به معنی سرقلیان گلی یا خود قلیان [43] ، چبوتره به معنی سكو [44] و كَچَهْرِيْ به معنی دادگاه به كار رفته است [45] .
«اكثر تلاش به طرز ایهام میكند» [46] ، «تلاش الفاظ شوخ و استعارات بلیغ داشت» [47] .
«از صافگویان شعراست و به امتیاز خوش تلاشی حرف میزند» [48] .
«آخر صحبت برآر نشد» [49] .
«در علم تصوّف كه موروثی او بود بسیار مربوط بود» [50] .
كاربرد كلمات و عباراتی كه به امور لشكری و مناصب دیوانی مربوط است از دیگر ویژگیهای زبانی این تذكرههاست:
«از امرای هفت هزاری عالمگیری بود» [51] .
«به منصب شش هزاری و نوبت از پیشگاه امیرالممالك سرافراز بود» [52] .
«او به دیوانی مالوه و دیوانی بیجاپور سربلندی یافت» [53] .
«مدّتها در سركار پادشاه به سر كرد» [54] .
«تیمار بیماران از سركار خود میكرد» [55] .
«اكثر به صاحب صوبگی كشمیر ممتاز بود» [56] .
بیتردید ویژگیهای زبانی این تذكرهها معلول چند عامل مهمّ است: مهمترین ویژگی یعنی ابداع واژگانی كه به غنای زبان هم كمك میكند، به هندیالاصل بودن برخی نویسندگان و همچنین روحیة شاعرانة آنها مربوط میشود. زیرا مؤلّفان تذكرهها چنانكه گفته شد خود نیز شاعر بودند و انگیزههای قوی برای جمعآوری اطّلاعات مربوط به شعرا داشتند. شاعران واژهسازان هر زبانی هستند و به فرهنگ واژگانی زبان خود میافزایند بنابراین تعجّبی ندارد اگر بگوییم كه نویسندگان تذكرههای فارسی در هند به نوعی در تقویت زبان مؤثّر بودهاند و از یك سو با خلق كلمات تازه و از سوی دیگر با كاربرد كلمات و اصطلاحات زبان اردو، چهرة خاصّی به زبان فارسی دادند. تأثیر ساخت زبان اردو نیز، در نثر این تذكرهها مشهود است و روی همرفته سبك تازهای را در نثرنویسی فارسی ایجاد میكند كه شاید بهتر باشد به آن عنوان نثر سبك هندی را بدهیم. چرا كه از نظر لفظ و معنا و حتّی خط، ویژگیهایی از زبان و خط اردو را به همراه دارد.
سوّمین و آخرین مقولة مورد بحث در این مقاله، وجهة ادبی آثار مذكور است. اگرچه از دید كلّی، تذكرههای فارسی هند یا دارای نثر مسجّع و مصنوع یا دارای نثربینبین و یا دارای نثر ساده و مرسّل هستند، امّا ردّپای سجع در جای جای همة این آثار دیده میشود و حتّی تذكرههایی مانند مردم دیده ، مخزن الغرایب و بینظیر و صحف ابراهیم كه دارای نثر سادهاند، یا در مقدّمه و یا در تعریف از شعرا، از سجعگویی غافل نبوده و سخن خود را موزون و خوشاهنگ گردانیدهاند. این مسأله اگرچه در نگاه كلّی، نشان از ذوق و طبع موزون نویسندگان آثار دارد امّا به امر اطّلاعرسانی تذكرهها لطمه وارد ساخته است. چرا كه مؤلّفین تمام كوشش خود را مصروف آفریدن سجع و كلام خوشاهنگ میكردند و از پرداختن به اصل مطلب كه شناساندن شاعر به جامعة ادبی بود، دور میشدند و نتیجة آن پیدایش همین تذكرههایی است كه اطّلاعات چندانی را در اختیار ما قرار نمیدهد. به نظر میرسد كه برای نوشتن تذكره، بهترین شیوه، استفاده از نثر مرسّل و ساده باشد كه میتواند با زبان خبری بیشترین كمك را به نثر تحقیقی بنماید و مفصّلترین گزارش را به خوانندگان ارایه دهد. علاوه بر سجع، نویسندگان تذكرهها گاهی با كاربرد صنایع بدیعی لفظی و معنوی، آرایش ادبی كلام خود را به اوج رساندهاند و تذكرة بینظی ر، از این دیدگاه در مرتبة خاصّی قرار گرفته كه آن را در جایگاه والایی نشانده است، مثلاً:
«نجات چنین مضراب بر تار سخن میزند» [57] .
«فكررسا داشت و غزالان معانی را چنین دردام میكشید» [58] .
«او خون از رگ اندیشه میچكاند» [59] .
«آهوان سخن او میخرامند» [60] .
«اكنون به احوال نوّاب صمصامالدّول ه زبان قلم را رطب میسازم» [61] .
همچنان كه میبینیم میر عبدالوهاب متخلّص به افتخار ، نویسندة تذكرة بینظی ر، از بسیاری شاعران كه در تذكرة او معرّفی شدهاند، با این نثر زیبا و خیالآفرینی گسترده، بسی شاعرتر مینماید. همچنین این گونه سخنآراییها در تذكرههای دیگر نیز به چشم میخورد:
«امید از جوهریان بازار سخندانی و گلچینان گلزار معانی آنست كه این رشتة جواهر آبدار فصاحت و این گلدستة گلهای تازة بلاغت را هیكل گردن دل و زیب دستار جان سازند» [62] .
«گاهگاه به ابیات چیده چیده گل فشانی میفرمود» [63] .
«در شیوة شاعری كوس رستمی مینواخت و آفتاب پیش رای منیرش رنگ خود میباخت» [64] .
«طوطی سخنی كه چون شكر از پسته روان كردی هوش از مردمان ببردی» [65] .
«به شاگردیش سرافتخار به فلك میساید» [66] .
«در زمین سنگلاخ غزلهای مشكل طرح میكند» [67] .
«هرچه میگوید ناخن به دل میزند» [68] .
مخلص كلام اینكه در عرصة زیبایی آفرینی و خیالپروری نیز تذكرههای فارسی هند دارای اهميّت هستند و به خصوص تذكرة بینظی ر، از این دیدگاه تشخّص و برجستگی زیادی دارد امّا همچنان كه پیشتر گفته شد در كار تحقیقی باید از زبان خبری استفاده كرد نه از زبان ادبی. زیرا زبان ادبی نویسنده را در تنگنای آفریدن تصویر قرار میدهد و ذهن او را متوجّه خلق هنر میكند و در نتیجه او را از پرداختن به هدف تحقیق باز میدارد.