42

شبهای روشن تنها نِشینیم

از کتاب: راگ هزره ، فصل احمد ظاهر ، بخش ،
احمد ظاهر

شبهای روشن، تنها نشینیم
در پهلوی هم، در نور مهتاب
تا باد خیزد، نالنده از کوه
تا نور افتد، لرزنده بر آب
در کوه پیچد، دلکش صدایی
از دور آید، گلبانگ نایی
غم های دل را با هم بگوییم
من با نیازی، تو با ادایی
زین آب خندان، آیینه بندم
تا صبح بینی، روی چو ماهت
از شاخ سنبل، شب شانه سازم
تا برفشانی موی سیاهت
این خلوت عشق، این شام زیبا
این لرزش موج، این رقص اختر
من دیده پرخون، تو گـُل به دامن
من شعر برلب، تو شور برسر
باد بهاران، از بعد مردن
بر تربت من، زین گـُل بکاری
ای ابر نیسان، بر مدفن من
در پای این کوه، اشکی بباری
با نالۀ زار، با صوت محزون
بر روی آن قبر، بلبل، تو هم باز
چندان بنالی، کاندر دل خاک
از نالۀ تو، نالم به آواز