زد ز بیرحمی به تیغم
از کتاب: راگ هزره
، فصل مصطفی صوفی
، بخش
،
مصطفی صوفی
به جهد مسند عزت نمی شود حاصل
نمی توان به فلک بیدل از دویدن رفت
زد ز بیرحمی به تیغم یار و یاری را ببین
ساخته کارم را به زخمی زخم کاری را ببین
رفت و بی او زنده ماندم سخت جانی را نگر
آمد و لرزم ز خجلت شرمساری را ببین
عمر ها شد میکشم با زخم دل بار غمش
ناتوانی را نظر کن برده باری را ببین
ساخت عمری با رقیبان یکدمی با ما نساخت
سازگاری را نظر ناسازگاری را ببین
نمی توان به فلک بیدل از دویدن رفت
زد ز بیرحمی به تیغم یار و یاری را ببین
ساخته کارم را به زخمی زخم کاری را ببین
رفت و بی او زنده ماندم سخت جانی را نگر
آمد و لرزم ز خجلت شرمساری را ببین
عمر ها شد میکشم با زخم دل بار غمش
ناتوانی را نظر کن برده باری را ببین
ساخت عمری با رقیبان یکدمی با ما نساخت
سازگاری را نظر ناسازگاری را ببین