42

من خنده کدم غمزه کدم دیده ندیدی

از کتاب: راگ هزره ، فصل غزال عنایت ، بخش ،
غزال عنایت

هم جامه و هم طوقی تو گلدوزی
ای رهگذر مرا به غم می سوزی
من مهر محبتت به دل می دوزم
کی چشم وفا به سوی من می دوزی

من خنده کدم غمزه کدم دیده ندیدی
فریاد زدم تو را بگو یا نشنیدی
دیوانه کدی بنده کدی به یک نگاهت
بر داد دل و دیده ای چاره ام نرسیدی
دیوانه کدی بنده کدی به یک نگاهت
بر داد دل و دیده ای چاره ام نرسیدی

دامن دامن برای تو گل چیدم
با دیدن تو به خود نمی گنجیدم
تو نغمه کنان گذشتی رفتی اما
از سوی تو یک حرف هجا نشنیدم
از سوی تو یک حرف هجا نشنیدم

من خنده کدم غمزه کدم دیده ندیدی
فریاد زدم تو را بگو یا نشنیدی
دیوانه کدی بنده کدی به یک نگاهت
بر داد دل و دیده ای چاره ام نرسیدی
دیوانه کدی بنده کدی به یک نگاهت
بر داد دل و دیده ای چاره ام نرسیدی

شامی که تو خیمه می زدی در یادم
از پشت دریچه کردی فریادم
بیدار شدم که خواب بود از افسوس
تو بی خبری که من به تو دل دادم
بیدار شدم که خواب بود است افسوس
تو بی خبری که من به تو دل دادم

من خنده کدم غمزه کدم دیده ندیدی
فریاد زدم تو را بگو یا نشنیدی
دیوانه کدی بنده کدی به یک نگاهت
بر داد دل و دیده ای چاره ام نرسیدی

من خنده کدم غمزه کدم دیده ندیدی
فریاد زدم تو را بگو یا نشنیدی
دیوانه کدی بنده کدی به یک نگاهت
بر داد دل و دیده ای چاره ام نرسیدی