یار من دل آزار راست پشت گپ چه می گردی

از کتاب: دیوان صوفی عشقری ، غزل

یار من دل آزار راست پشت گپ چه می گردی

ظالم و ستمکار است پشت گپ چه می گردی

این جوان زمجبوری سر برهنه می گردد

بی کلا و بیدستار است پشت گپ چه میگردی

دست و پای نا شسته فرش خانه نارفته

دیگ و چمچه مردار است پشت گپ چه می گردی

چلمه گشته گر بین در پشت گلیم شان

پف و تف نصوار است پشت گپ چه میگردی

ساده لوحی زاهد باشد عین نرادی

باخیر زهر کار است پشت گپ چه می گردی

پیش من صفت کم کن از رقیبت ای دلبر

حیله مند مکار است پشت گپ میگردی

تیشه کوهکن می زد سنگ این سخن می گفت

کار عشق دشوار است پشت گپ چه می گردی

کار کی تواند کر انکه تنبل افتاده

سایه پخت دیوار است پشت گپ چه میگردی

ریز و پاش دکانم ارزشی ندارد لیک

بعضی وقت در کار است پشت گپ چه می گردی

خانۀ من دارم خالی از خلل باشد

گریبائی بیخار است پشت گپ چه میگردی

دیدنی چشم خود شمۀ ترا گفتم

روز چون شب تار است پشت چه میگردی

ذره راحت و فرصت در جهان نمی بینم

درد و غم بخرووار است پشت گپ چه میگردی

گر خورد جهانی را کس نمی کند پرسان

روشناس دربار است پشت چه میگردی

شاعر هر کجا بینی در مذلت خواریست

سروچاه ادبار است پشت گپ چه میگردی

هر کسی که عاشق شد شبوی مبرد خوابش

تا بروز بیدار است پشت گپ چه میگردی

هر چه بر سرت آید دم مزن تحمل کن

دوردور اجبار است پشت گپ چه می گردی

آهوان صحرائی برعیادتش آیند

چشم یار بیمار است پشت گپ چه می گردی

کمترین خلق الله کم نمی زند خود را

نزد خویش سردار است پشت گپ چه میگردی

ترک شاعری بهتر عشقری دریندوران

مرد و زن بگفتار است پشت گپ چه میگردی

یک سرود و گوشش بین نی زن و نی فرزند

عشقری سبکبار است پشت گپ چه میگردی

واعظ هر کجا بینی عشقری بکن خود را

قیل و قال تکرار است پشت گپ چه می گردی

عشقری سرموئی بند و از دنیا نیست

هر چه دارد ایثار است پشت گپ چه می گردی

عشقری به هر بیتم غوراگر بفرمائی

یکجهان اسرار است پشت گپ چه میگردی