مرا دل خون کردی، همچو مجنون کردی
از کتاب: راگ هزره
، فصل احمد ظاهر
، بخش
،
احمد ظاهر
مرا دل خون کردی، همچو مجنون کردی
از درت بیرون کردی، خیر نبینی
تا به کی این مرغ دل از غم بمیرد
پهلو نشین تو را خدایم بگیرد
ترا از دور میبینم چه حاصل
به پهلویت نمی نشینم چه حاصل
درخت حسن تو گلزار کرده
از آن گلها نمیچینم، چه حاصل
سیاه چشمک به دل بند تو باشد
بقای جان ز پیوند تو باشد
سفر کردم به گلشن های دنیا
ندیدم کس که مانند تو باش
از درت بیرون کردی، خیر نبینی
تا به کی این مرغ دل از غم بمیرد
پهلو نشین تو را خدایم بگیرد
ترا از دور میبینم چه حاصل
به پهلویت نمی نشینم چه حاصل
درخت حسن تو گلزار کرده
از آن گلها نمیچینم، چه حاصل
سیاه چشمک به دل بند تو باشد
بقای جان ز پیوند تو باشد
سفر کردم به گلشن های دنیا
ندیدم کس که مانند تو باش