42

به آتشین خوی خود به تیغ ابروی خود

از کتاب: راگ هزره ، فصل احمد ظاهر ، بخش ،
احمد ظاهر

به آتشین خوی خود به تیغ ابروی خود
خون دلم ریختی وای وای وای
ریختی بگریختی وای وای وای
با سخن نرم خود از نگهی گرم خود
جان و دلم سوختی وای وای وای
اتشم افروختی وای وای وای

دلبری ابرو کمان قامتت سروی روان
باز به دل ناتوان از مژه ای چون سنان
صد زخمی کاریزدی وای وای وای
باز لاف یاری زدی وای وای وای


به بزم اغیار تو دوش شیشه زدی مر زدی
رقص نمودی چو موج غالی کاکل زدی
همرای من رنگ زدی وای وای وای
به شیشه ام سنگ زدی وای وای وای