کاش که، کاش که، مرا با خود داشتی
از کتاب: راگ هزره
، فصل احمد ظاهر
، بخش
،
احمد ظاهر
کاش که، کاش که، مرا با خود داشتی
کاش که، کاش که، تنهايم نگذاشتی
از تو زمانه دورم کرد
بر دوريت مجبورم کرد
در آرزوی وصل تو
گريه نموده کورم کرد
من هم ز غمت بيمارم
عشق تو را در دل دارم
با ياد رويت روز و شب
از ديده ام خون می بارم
کاش که، کاش که، تنهايم نگذاشتی
از تو زمانه دورم کرد
بر دوريت مجبورم کرد
در آرزوی وصل تو
گريه نموده کورم کرد
من هم ز غمت بيمارم
عشق تو را در دل دارم
با ياد رويت روز و شب
از ديده ام خون می بارم