شرشره باران است
از کتاب: راگ هزره
، فصل حبیب قادری
، بخش
،
حبیب قادری
الله دختر مبارک باشه بختت
شرشره باران است
طوی دلبر جان است
هوس و ارمان است چهار روزه دوران
گل میخک بکارم دور تختت
خودم گل میشم دور تختت
مه قربان قد بالا بلندت
شرشره باران است
طوی دلبر جان است
هوس و ارمان است چهار روزه دوران
مه قربان دو گیسوی کمندت
به نادانی کردم کبرهای بسیار
به نا امیدی ز پیشم میبرندیت
ز کف عمر و جوانی رفت افسوس
شرشره باران است
طوی دلبر جان است
هوس و ارمان است چهار روزه دوران
بهار زندگی رفت افسوس
نگفتم راز دل یک دم به پیشت
ز پیشم یار جانی رفت افسوس
شرشره باران است
طوی دلبر جان است
هوس و ارمان است چهار روزه دوران
گل میخک بکارم دور تختت
خودم گل میشم دور تختت
مه قربان قد بالا بلندت
شرشره باران است
طوی دلبر جان است
هوس و ارمان است چهار روزه دوران
مه قربان دو گیسوی کمندت
به نادانی کردم کبرهای بسیار
به نا امیدی ز پیشم میبرندیت
ز کف عمر و جوانی رفت افسوس
شرشره باران است
طوی دلبر جان است
هوس و ارمان است چهار روزه دوران
بهار زندگی رفت افسوس
نگفتم راز دل یک دم به پیشت
ز پیشم یار جانی رفت افسوس