42

شرشره باران است

از کتاب: راگ هزره ، فصل حبیب قادری ، بخش ،
حبیب قادری

الله دختر مبارک باشه بختت
شرشره باران است
طوی دلبر جان است
هوس و ارمان است چهار روزه دوران

گل میخک بکارم دور تختت
خودم گل میشم دور تختت
مه قربان قد بالا بلندت

شرشره باران است
طوی دلبر جان است
هوس و ارمان است چهار روزه دوران
مه قربان دو گیسوی کمندت

به نادانی کردم کبرهای بسیار
به نا امیدی ز پیشم میبرندیت
ز کف عمر و جوانی رفت افسوس

شرشره باران است
طوی دلبر جان است
هوس و ارمان است چهار روزه دوران

بهار زندگی رفت افسوس
نگفتم راز دل یک دم به پیشت
ز پیشم یار جانی رفت افسوس