42

عشق اگر در جلوه آرد پرتو مقدور را

از کتاب: راگ هزره ، فصل وحید قاسمی ، بخش ،
وحید قاسمی

عشق اگر در جلوه آرد پرتو مقدور را
ازگداز دل دهد روغن چراغ طور را
عشق چون گرم طلب سازد سر پرشور را
شعلهٔ افسرده پندارد چراغ طور را
از فلک بی ناله کام دل نمی آید به دست
شهد خواهی آتشی زن خانهٔ زنبور را
سوختن در هر صفت منظور عشق افتاده است
مشرب پروانه از آتش نداند نور را
گر دلی داری تو هم خون ساز و صاحب نشئه باش
می شدن مخصوص نبود دانهٔ انگور را
راه دور را نغمه هم در نشئه پیمایی قیامت می کند
موج می تار است بیدل کاسهٔ طنبور را