ديوانه
از کتاب: راگ هزره
، فصل ساربان
، بخش
،
حال که ديوانه شدم ميروی
بی سرو سامانه شدم ميروی
ميروی افسانه شدم ميروی
ميروی جانم به فدايت مرو
سوختم از جور و جفايت مرو
تشنه پيمانه شدم ميروی
ميروی افسانه شدم ميروی
حال که ديوانه شدم ميروی
بی سر و سامانه شدم ميروی
يار تو ام يار وفا دار تو
سوخت مرا شعلهء رخسار تو
زار چو پروانه شدم ميروی
ميروی افستانه شدم ميروی
حال که ديوانه شدم ميروی
بی سر و سامانه شدم ميروی
نيست کسی مونس تنهايی ام
وای بحال سر سودايی ام
حيف که بيگانه شدم ميروی
ميروی افستانه شدم ميروی
حال که ديوانه شدم ميروی
بی سر و سامانه شدم ميروی
بی سرو سامانه شدم ميروی
ميروی افسانه شدم ميروی
ميروی جانم به فدايت مرو
سوختم از جور و جفايت مرو
تشنه پيمانه شدم ميروی
ميروی افسانه شدم ميروی
حال که ديوانه شدم ميروی
بی سر و سامانه شدم ميروی
يار تو ام يار وفا دار تو
سوخت مرا شعلهء رخسار تو
زار چو پروانه شدم ميروی
ميروی افستانه شدم ميروی
حال که ديوانه شدم ميروی
بی سر و سامانه شدم ميروی
نيست کسی مونس تنهايی ام
وای بحال سر سودايی ام
حيف که بيگانه شدم ميروی
ميروی افستانه شدم ميروی
حال که ديوانه شدم ميروی
بی سر و سامانه شدم ميروی