42

به اين تمکين که ساقی باده در پيمانه می ريزد

از کتاب: راگ هزره ، فصل وحید قاسمی ، بخش ،
وحید قاسمی

به اين تمکين که ساقی باده در پيمانه می ريزد
رسد تا دور ما ديوار اين ميــــــــخانه ميريزد
گرفتی چون پی مجنون زرسـوايی مرنج ايدل
که دايم سنگ نادان بر سر ديـــــوانه میریزد
به ياد شمع رخسار که می ســـــــوزد دل زارم
که امشب برسرم از هر طرف پروانه ميريزد

زليخا گر برون آرد زدل آه پشيمـــــــــــــانی
ز پای يوسف زندانيش زولانــــــــــــه ميريزد
شــــــــود هرکس به کوه عشقبازی پيرو فرهاد
بروز جــــان فشانی خون خود مردانه ميريزد
رسانی برمــــن ای مشاط تا زنار خود سازم
ززلف يار هـــــر تاری که وقت شانه ميريزد
اگر سيم و زرعـــــــــالم به دست عشقری افتد
شــــب دعوت به پيش پای آن جانانه ميريزد