42

من ازتو جدا نمیتوان بود مردود وفا نمیتوان بود

از کتاب: راگ هزره ، فصل استاد سرآهنگ ، بخش ،
استاد سرآهنگ

ای شوخ پریوش گل اندام ای یار ستم شعار خودکام
ای نخل بهار زنده گانی ای حاصل عمر جاویدانی
ای روی تو کعبه نیازم ابروی تو قبله نمازم
دادم دل و دین خود به دستت از دست شدم چشم مستت
ای تو ماه عالم افروز در وصل تو گشته ام بد اموز
اکنون ز فراق درگرفتم اتش زغمت به سر گرفتم
بگذاشتی ام به اتش غم همدوش هزار گونه ماتم
از یاد تو رفت الفت من اخلاص من و صداقت من
بد راه شدی ز حرف مردم پیش تو وفای من شده گم
خواهم بکس اشنا نه باشی وز دیدهٔ من جدا نه باشی
از صحبت ناکسان بپرهیز از بد عملان هرزه بگریز
امروز کسی وفا ندارد جز مطلب و مدعا ندارد
پیوسته عزیز با شرف باش چون پاک در صدف باش
ای غنچهٔ باغ دلربا ٔی یاد تو بخیر که هر کجای
هرچند ز ما کناره کردی سر نامهٔ عشق پاره کردی