37

دوبیت و چهاربیتی ها ۳

از کتاب: گرآورده های مهم




که من خواستم شکار باز گیرم

شکار باز من بر کفتر افتاد.

الا ماه بلند آسمانی

مزن لافی که یارم را نمانی!

نه چشم داری نه ابرو و نه مژگان

نه مثل یار من شیرین زبانی.

سمن بویی بود اندر شبرغان

زلیخا طلعتی اندر بدخشان

همایون پیکری با شر لغمان

بتی با بلخ و شوخی بر خراسان.

مه من گل بدن صراف چین است

میان جمله مهرویان نگین است.

دو چشم آهو دولب لعل شکربار

خراج دولت ایران زمین است.

قد یارم مثال لام باریک

چه خوش گفتست به این شبهای تاریک

به خوبی یار خود کس را ندیدم

نه در ترک و نه در ایماق و تاجیک.

شیرین جانم لبانت میم باشد

چو نقطه در میان جیم باشد.




دو قاشق نقش چین در ملک ایران

بروی کاغذ کشمیر باشد.

قد سروت الهی خم نگردد

دل شادت به درد و غم نگردد.

دعای من همین باشد شب و روز

که یک موی از سر گل کم نگردد.

غمایت کی به خوابم میگذارد.

چرا دار و مدارم میکنی گل

چرا امروز فردا میکنی گل؟

زدی آتش بجان نا توانم

زدور مارا تماشا میکنی گل.

سحر گاهان بنالم از دل تنگ

بدین جاده بباره ژاله و سنگ

که هرکس ما وتو از غم جدا کرد

به چشم خود ببیند داغ فرزند.

نمی آیم که تا یادم کنی گل

بریزی اشک و فریادم کنی گل.







نمی آیم که تا قدرم بدانی

بروی سینه ها خوابم کنی گل.

به لب خال خدائی داری ای دوست

به گردن طوق ماهی داری ای دوست.

به خونین دل بکردم آشنائی

به دل میل جدائی داری ای دوست!

ببر پیراهن هلوان میکنی گل

رخت از دور نمایان میکنی گل.

به چشما می کشی سرمهء مکه

مگر قتل جونان می کنی گل!

فلک از دست  تو چه چاره سازم

مگر خودرا ز ملک اواره سازم

بگیرم خنجر الماس بر کف

به نوک آن جگر صد پاره سازم.

عزیزان گل بفرق خار حیف است

به نادان عاشق خوشکار حیف است

به بهر بی وفایان تیر بگریخت

ز بهرش دیدهء خونبار حیف است.

گلک جان دختر مالدار باشد

خرامان قد خوش رفتار باشد.




بخورده تیر عشق تو به جانم

لب و دندان من خونبار باشد.

مه که عاشق شدم حالم بدتر شد

فلک از داغ هجرانم خبر شد

سر شام تاصحر من گریه کردم

گریبانم ز آب دیده تر شد.

دوتا دختر میان سبزه گندم 

دلم میشه که دنبالش بگردم

یکیش یارم یکیش قاصد یارم

یکیش گریه کنان بر حال زارم.

کل لب های خندانت به جانم

سفیدی های دندانت به جانم

سفیدی های دندان مثل کاغذ

به کاغذ بنویسی تامن بخوانم.

فلک با خلق عالم کردی چونکار؟

مرا از جملهء ایشان مپندار.

بترس از جگر فرسودهء من

که آهم عالمی را میکند زار.

ده این خانه بدیدم بی بی زاده 

خوده با تکیهء زرین نهاده.




نمیدانم چه کردم من که امروز

سلام کردم علیکم را نداده.

سرم مخمور در شب های شیرین

دلم پای بسته در سودای شیرین.

نه من تنها در این سودا گرفتار

جهان پرشور در سودای شیرین.

اگر مردم در این دشت و بیابان

خبر که میبرد با ماه تابان؟

به سر چادر کند بر پا دلاقی

بیاید بر سر خاک غریبان.

سلام علیکم ای یار رشیدم

غم و درد ترا با دل کشیدم.

غم تو همچو کوه بیستون شد

خودم تاجر شدم غمرا خریدم.

هوا گرم است که نیم روزاست خداجان

دلم بر یار میسوزد خداجان!

اگر مردم من اندر شهر کندز

کفن بر من که میدوزد­ خداجان!

الا دختر قدیفه با سر تو

سه مثقال طلا انگشترتو.




سه مثقال طلاچیزی نمیشه

بسازم تکمه های چادرتو.

به سر کردی قدیفهء سیاه را

بکشتن میدهی آخر تو مارا.

به کشتن میدهی خوندار میشی

مکش ظالم ببین روی خدارا!

همین دردم دوائی داره یا نه؟

همین رنجم شفائی داره یا نه؟

همه بر کشتن عاشق رضا اند

همین عاشق خدائی داره یا نه؟!

سرم سودا دلم غوغا گرفته

غم نیستی مرا تنها گرفته.

غم نیستی را نالم یا غم یار

مرا کشته غم یار وفادار.

قد ماه خم زده مانند مجنون

تو در خانه بیائی من ز بیرون.

هران کس این جدائی را بنا کرد

بدریا غرق شود مانند قارون.

قد بالا بلندت خم نگردد

بدل خوشی که داری غم نگردد.




همان چند بوسه که بر من بدادی

الهی مهربانیت کم نگردد!

شیرین جان از غم دیونه هستم

مه رفته نو کری توپخانه هستم.

مه رفته نوکری بلخ و بخارا

تفنگم گم شد زولانه هستم.

گل من بلبلی یا باغبانی

چرا در بوسه دادن دلگرانی؟

کنون که غنچه ای چند بوس بمن بده

که فردا وا شوی از دیگرانی.

الا یار جان

گلاب تر تو باشی

ز خوبان جهان بهتر تو باشی

میان جمله معشوقان عالم

به مثل دانهء گوهر تو باشی.

غریبی ها همه دلگیر داره

فلک با گردنم زنجیر داره.

فلک از گردنم زنجیر بکشا

غریبی خاک دامنگیر داره!

سرم درد میکند حالم خراب است




درون سینه ام مرغ کباب است

بیا یارجان

کباب را نوش جان کن

کباب عاشقان خردن ثواب است!

هوای زندگانی داری ای گل

هوای مهربانی داری ای گل.

مزن آتش بیا خاکسترم کن

که حکم آسمانی داری ای گل.

مه قربانت شوم ای کوته ماشی

زمکتب آمدی مانده نباشی!

زمکتب آمدی پای پیاده

به همراه رفیقات زنده باشی!

بخنجر گر بکشند دیده گانم

به آتش گر بسوزند استخوانم.

اگر ز من جدا سازند تنم را

نگیرم دل ز یار مهربانم.

به زلفین سیاه عنبرینت

به محراب کجک های جبینت.

اگر صد سال بر چشمم نشینی

نمی مانم  چشمم در زمینت.




غریب هستم

غریب یکه هستم.

ازین خویش وطبار دلکنده هستم.

ازین خویش وطبار دلکنده چیستی؟

«- کنیز زر خرید» و بنده هستم.

دلی دارم دل دیوانه دارم

فراق مرده داغ زنده دارم.

فراق مرده را حکم از خدا شد

که داغ زنده را طاقت ندارم.

دل انسان چه باشد لخت خونی

چه باشد لخت خون را آزمونی؟

مگر تقدیر ما با غم نوشتند

بخاک ما گل ماتم سرشتند؟

دلم مایل به چشمان تو باشد

اسیر زلف پیچان تو باشد.

سرو تن هم

دل و ایمان و جانم

همه یکسر به قربان تو باشد.

رنگ سیب به رنگ یار ماند

بهی بر عاشقان زار ماند.

عجب رعنا و زیبا مینماید



ز جبرت بلبل از گفتار ماند.

ستاره در هوا گل ریزه ریزه 

اگر ابر سیاه از قبله خیزه.

خداجانم مرا باران بسازه

سرزلفان یارجانم بریزه.

دو ابرویت هلال شام عید است

رخت چون خون و هم سرخ و سفید است.

ریازت کن

قرار کشتهء عشق

که بیچاره غریب است و شهید است.

بیفشان گیسو و کار سحر کن

نسیم صبح را چون مشک ترکن.

بیفشان کیسوی آشفته بر دوش

جهان را گل از آن آشفته تر کن.


شیرین جانم

گل یکدانه باشی

چراغ روشن هر خانه باشی!

دعای من همین باشد شب و روز

به یاد عشق من دیوانه باشی.

غمت هر لحظه افزون میشود یار.



دو چشم از کاسه بیرون میشود یار.

تو لیلی شو که این کافر دل من

به آخر مثل مجنون میشود یار.

گل سرخ و سفیدم کی میائی؟

بنفشه برگ بیدم کی میائی؟

تو گفتی گل برایه من میایم

گل عالم تمام شد  کی میائی؟

دو لعل دلبرم اعجاز دارد

عجایب قامت ممتاز دارد.

کنون هوش خرد از من ربوده

به سویش مرغ دل پرواز دارد.

بخوان یار جان

بیزن تیله مکن ساز

نمیابی جوانی را دگر باز

همی گفت لیلی با صد شور و افغان

«نیاز از عاشق و از دلبران ناز»

ارقچین سرت جام پیاله

دلی که غم نداره کی بناله؟

مه قربان همان دلهای بیغم

دل غمگین من دایم بناله.




نماز شام نماز من قضا شد

دوتا بلبل ز چنگ من خطا شد.

یکیش درراه کابل مبتلا شد

یکیش جاروب کش شیر خدا شد.

سخن سنجیدنایت یادم آمد

قدم رنجیدنایت یادم آمد.

سخن گفتی سخن از ما نهفتی

به لب خندیدنایت یادم آمد.

سه سال شد و سه سال و سه نوروز

جدائی ما وتو یادم نودروز.

اگر سه روز باز یارمه نبینم

سوزن آورده با قدم کفن دوز.

الا دختر مرا دیوانه کردی

خودت شمع و مرا پروانه کردی.

دلم بردی بمن رحمی نکردی

مرا از خویشتن بیگانه کردی!

الا دختر دلم را برده ای تو

دل بیچاره ام را برده ای تو.

چرا با عاشق خود قار کردی

مگر تیر وفا ناخورده ای تو.




ارقچینت گل داره یارم

دوازده بند کاکل داره یارم.

دوازده بند کاکل خرمن گل

هوای هند و کابل داره یارم.

اسیر زیر لب خندیدنت من

به زیر چشم پنهان دیدنت من.

خدا را نه گناهی نی خطائی

فدای بیسبب رنجیدنت من.

اگر لعل لبش میگون نمیشه

جرگها از غمش پر خون نمیشه.

نبودی این تصرف گر به زلفش

دل من این قدر مفطون نمیشه.

ز پیشم سر سری رفتی بسوزی

به حقم کافری کردی بسوزی.

مرا آواره کردی از دیارم

به من جادو گری کردی بسوزی.

دلی دارم دلی دارم پر از غم

نه یک جو از دلم غم میشود کم.

نه دستم میرسد با گردن یار

نه آن سرو سخی سر میکند خم.




اگر تو دلبری من دلربایم

اگر تو نقره ای من صاف طلایم.

اگر تو دختری و شرمت آید

اشارت کن من پیشت بیایم.

دلی دارم دلی زار و شکسته

به هرکنجش غبار غم نشسته.

فقط طوفان عشق او تواند

که بر دارد غبار قلب خسته.

کدام کوه و کمر بوی تو دارد.

کدام گل لایق روی تو دارد.

همان ماهی که از قبله براید

نشان طاق ابروی تو دارد.

به بند دست ساعت بسته کردی

به گردن خرمن مو دسته کردی.

چرا پیراهنت آستین ندارد؟

به مود نو دلم را خسته کردی.

شفای جان بیمارم تو باشی

عزیز و دلبر ویارم تو باشی.

میان جمله خوبان گل اندام

گل مقبول و بیخارم تو باشی.




سفید گردنت قیماقشیر است

خودت پادشاه  دو چشمانت وزیر است.

خودت ششتی سر تخت عدالت

رفیقایت در این شهر منتظیر است.

چادری مسک شیرچائی به جانت

به حمام میروی ساجیق به دانت.

به حمام میروی صابون نداری

لبم صاوبن زبانم سنگ پایت.

عزیزانم مرا گرما گرفته

غم عالم مرا تنها گرفته

همه میگن غم دنیا دو روزاست

غم من دم به دم بالا گرفته.

عجب دست حنائی داری ای گل

چرا میل جدائی داری ای گل؟

سر و جان مرا قربان خود کن

اگر نذر خدائی داری ای گل!

سحر گاه کاکلش را شانه کردم

به چشمش سرمهء مستانه کردم.

پی تعلیم درس دلربائی

روانش سوی مکتب خانه کردم.




گهی دل ساغر و پیمانه خواهد

گهی لعل لب جانانه خواهد.

خداوندا نمیدانم که ازمن

چه امشب این دل دیوانه خوهد.

الا دهقان کجائی وقت کار است

زمان کار در این کشتزار است!

کمر بر بند از بر زراعت

همه چشم وطن سوی تو چار است!

گلی دارم که در ایران نباشد

گلم در چین و در جاپان نباشد.

گلی دارم که سردار گلان است.

که در کشمیر و هندوستان نباشد.

ربودی از برم ای بیوفا  دل.

بکن رحمی به حال بینوا دل!

قدم بر خاک من آهست بگذار

مبادا بشکند در زیر پا  دل.

مسلمانا  مزار جان جای ما نیست

مقام منزل بابای ما نیست.

اگر از خاطر یارجان نباشد

که زنجیر کسی در پای ما نیست.




سر راهت قطاره میگیرم گل

به رفتارت طیاره میگیرم گل.

بخاطر جمال روی یار جان

مزار جانم قواله میگیرم  گل.

سر دریای پر سنگم خداجان

نجات از دل تنگم خداجان!

همان روزی که دشمن تعنه میداد

گرفتار همان ننگم خداجان!

به استیشن بخانم بیت پر سوز

به زیر رادیو شسته دل افروز.

تو یک ساعت به حرفم گوش بینداز

که آخر میمرم افسوس افسوس!

کلاه پوست به سرکردی گل من

کجا عزم سفر کردی  گل من!

خودت رفتی همیشه سیل کابل

مرا خون جگر کردی  گل من.

سرک های مزار میدانی دارد.

سیما تیلفون طولانی دارد.

بمانم گوش خود در دان گوشک

سلام جان آمده پرسانی دارد.




الا یار جان منم قربان نامت

کبوتر وار میگردم به بامت.

تو میگویی به خانی ما کسی نیست

مه قربان همو نوک زبانت.

به همرایت رفاقت میکنم گل

به تو دلبر صداقت میکنم گل.

 ستم هایی که از بهرت کشیدم

همین اس هینکه طاقت میکنم گل.

سر بام بلند منزل گرفتی

مرا دیدی به دستت گل گرفتی.

شب و روز گریه کردم کور گشتم

چرا از ما غریبان دل گرفتی؟

دو دلبر دارم و دارم یکی دل

خدایا کار من افتاده مشکل!

خداوندا دلم را پاره سازی

به هر دلبر دهم یک پارهء دل.

الهی  در بیگیره این زمانه

که کس با دوست خود گشته نتانه.

الهی تخم کمپیراش بیسوزه

خبر را میبره خانه به خانه.




هوا گرم است به نصف روز خداجان

دلم بسیار میسوزه خداجان.

اگر مردم در این شار غریبی

کفن بر ما که میدوزه خداجان!

الا یار جان  مرا بیچاره دیدی

سر آستین ما را پاره دیدی.

سر آستین مارا کس ندوزد

بچشم خود مرا دیوانه دیدی.

الا دختر سرت جنجال مبشه

دوای حسن تو بسیار میشه.

دوای حسن تو حاکم و قاضی

ملامت مردم نادار میشه.

دوتا دختر به این کوچه روان است

یکی گوهر  دگیش مرواری جان است.

به دل گفتم که راهشرا بگیرم

که هردوش کافر نامهربان است.

قد سروت ز ریحان آفریدند

لب لعلت ز مرجان آفریدنند.

ز رخسار برای بوسه کردن

عجب لعل بدخشان آفریدند.




خودم در کابل یارم به خلم است.

مسلمانان ببینید  این چه ظلم است.

بسوزد خانهء این راه دوری

دلم از راه دور تالاب خون است.

بهار آمد که من شیدا بگردم

چو مرغی بر لب دریا بگردم.

پلنگ در کوه آهو در بیابان

همه جفتند و من تنها بگردم.

دو چشمان سیاه زاغ داری

دو دستان سفید چاغ داری.

به هرکس میرسی  دستی به گردن

بما که میرسی دماغ داری.

ستاره در هوا جل و بجل کرد

شیرین جان شال نارنجی به سر کرد

نکردم در برش یک خواب شیرین

خروس نامراد بانگ سحر کرد.

بقربانت شوم ای یار افغان

بزن خیمه بر این دشت و بیابان.

در این سه ماه بهار تو یار من باش

زمستان آمده میری به لغمان




خودم سبزه که یارم سبزه پوش است

بچار راهی نشسته گلفروش است.

در چشمش سنگ و ابرویش ترازو

مثال زرگران قیمت فروش است.

کجا میری گلاب و گلشن من

کجا میری دو چشم روشن من!؟

کجا میری که همراهت بیایم

شوی تا خار چشم دشمن من.

انار بوته خوبست که دارد انار

نگیر بیگانه را خوب است وطن دار!

نگیر بیگانه را بیگانه میشی

پس خاک وطن دیوانه میشی!

الا مادر مرا بیست ساله کردی

مرا تاویل بندی خانه کردی.

به روی نازکت چیزی نگفتم

به پای نازکم زولانه کردی.

سر راه بشینم مثل باشه

به افغانی بگویم دلتراشه.

به افغانی بگویم کس نفهمه

که با فارسی بگویم کس نباشه.



در این دشت ها به دو دو میروم من

به پا بوس گل نو میروم من

زروی خاطر آن ماه پیکر

دو سه منزل به یک شو میروم من.

بیا یار جان بیا  تنهاستم من

میان دره و صحراستم من.

به یادت آب میسازم دل خود

که غرق دیدن دریاستم من.

فلک ما را مکش ما نوجوانیم

نه شادی دیده و نه شادمانیم.

برو از کوچهء پیران گذر کن

رسد نوبت به ما  خود م روانیم.

مرا دردیست اندر دل نهانی

شده چندی برادرهای جانی.

نه آسایش نه خورد و خواب دارم

نمیآید خوشم از زندگانی.

سر سه دانه عرسی ششتنم شد

همان دوستان که داشتم دشمنم شد.

همان دوستان که داشتم از دل و جان

کمر بسته به قصد کشتنم شد.




الا ای باد  به فرمانم گذر کن

برو تو یار جانی را خبر کن.

اول گویی سلامم از دل و جان

دوم بر حال این مسکین نظر کن!

به قربانت شوم ای یارک نو

گناه من چه بود کردی تو امشو.

سر پنج وقت نماز یادم تو آئی

رکوع میرم به سجده  تو میکنم سهو.

به گردن سفیدت جیل موره

بیا که ما بگردیم جوره جوره.

الهی خانهء دشمن بسوزه

میان ما و تو انداخت شوره.

برادر چارهء درد مرا کن.

رهایم از غم و درد و بلا کن

ویا شمشیر برانی بکف گیر

سرم از تن تنم از سر جدا کن.

قدت سرولبت لعل است گل من

به پیشانیت سفید خال است گل من.

اگر روزی دوصد بارت نبینم

دقیقه بر سرم سال است گل من.




به دستت سات شوبین است گل من

به چشمت جوره دوربین است گل من.

مه میایم هوا خوری نمیری؟

که جایت دان کلکین است گل من.

قدت پست و جستایت بلند است

به شیرینی لبانت مثل قند است.

ازین خال لبت بوسم به مثقال

نمیدانم که مثقالش به چند است؟

به کابل با کسی پیمان ندارم

که شوق سنبل و ریحان ندارم.

به استالف کجا رویم شود شاد

که شوق رفتن پغمان ندارم.

کبوتر بچره آورده از کو

که آیا بچه است بامن کند خو؟

ندانستم کبوتر بی وفا بود

که پس از کن کند رخ با سون کو.

اگر باد صبا پیدا نمی شد

دهانغنچهء گل وا نمیشد.

اگر لیلی ره میدادند به مجنون

به عالم عاشقی رسوا نمیشد.




صدای زنگ مکتب جان برامد

معلم جان به صنف شش درامد.

به دل گفتم  برم بکسش بگیرم

که از پشت سرش سر معلم آمد.

الا یار جان به جان کردی جاکت

چه طور شیشتی تو بالای چپرکت؟

الا یار جان تو صد سال زنده باشی.

مرا کشتی به این ناز و نزاکت.

از آسمان ته کنیم چنتا ستاره

شیرینجانم نشسته در طیاره.

خداجانم مرا پروین بسازه

بشینم تا به پهلوی ستاره.

گل من میرود چاره ندارم

اگر زورم رسد کی میگذارم.

ندارم در به دامن زر به خروار

گلم را بر خداوند میسپارم.

مه قربانت شوم ابریشم خام

طلب دارم ترا در گوشهء بام.

طلب دارم که شش بوسه بگیرم

دو تا صبح و دو تا پیشین دو تا شام.




مسلمانا مسلمانی نمانده

بچشم خلق بینایی نمانده.

ازین خر مهره ها بردم به بازار

هنوز قیمت به مرواری نمانده.

به زیر یک درخت است چشمهء آب

بدیدم نو جوانی خفته در خواب.

خداوندا به حق جمله نیکان

بده یار مرا بیداری از خواب!

مه قربانت شوم یار دو یاره

دلم از خوردکی میل تو داره.

مرا با خوی خود آموخته کردی

دل آموخته کی آرام داره؟!

چطور ایستاد ای با نوک صوفه

مثال نو نهال کردی شکوفه.

خزان آید گل و برگت بریزد

مشو مغرور به این حسن دو روزه!

الا زرگر  به پیشت زاری دارم

بساز انگشتری با کلک یارم.

بساز انگشتری زودی به زودی

که امشب پیش یار جان وعده دارم.




الا آهو که عریانت که کرده

خودم قصاب و بریانت که کرده؟

به شانزده ساله گی دل با تو دادم

نمیدانم پشیمانت که کرده؟

دو چشمای سیاه خمار داری

شنیدم با رقیبان کار داری.

فراموشم مکن ای نور دیده

اگرچه عاشق بسیار داری!

سر اسپ سمندت من بنازم

دل مسکین خود را چاره سازم.

اگر یک شب به این منزل بمانی

مه نعل اسپته از نقره سازم.

عزیز من چرا نامهربان شد

گل امید من زیرخزان شد.

نکردم من گنای یا خطائی

دل عاشق به فریاد و فغان شد.

خودم ترک ورگ تاجیک دارم

یکی یار کمر باریک دارم.

اگر چرخ فلک از من نگردد

چه پروای شب تاریک دارم!




دو گل دارم یکیش ماه و یکیش روز

یکیش دختر – یکیش سه روزه عاروس.

بدل گفتم کدامیش را بگیرم

بیاد هردویش هستم شب وروز.

خبر آمد که یارم یار کرده

سلامت باشه او خوب کار کرده.

خوب است باشد اگر بهتر ازمن

اگر من بهترم بد کار کرده.

اگر در دام عشق افتاده باشی

ز اوال دلم فهمیده باشی.

دلم خوب است از دست تو هر روز

شفای این دل غمدیده باشی!

سر کوه بلند زردک نمیشه

دل دختر به پیر مردک نمیشه.

دل دختر جوان خاصه باشه

جوان خاصه را پیدا نمیشه.

سر کوی بلند من عرعر استم

اسیر خال سبز دختر استم.

برین با مادر دختر بگویین

که امشب پیش دختر نوکر استم.




کلاه سرخک ازین کوچه گذر کرد

شمال کاملش مارا خبر کرد.

شمال کاملش نقاش نقاش

دلم دیوانه بود دیوانتر کرد.

پدر خوب است که مادر خیلی بهتر

نهال عمر من باشد برادر.

اگر صد یار جانی داشته باشم

فدایت میکنم جمله به یک سر.

دو چشم داری مثال چشم آهو

دو لب داری مثال برگ کاهو.

برات همه گی در پیش بارش

برات ما و تو در شاخ آهو.

سفید گردنت کفتر نداره

نگان میرزا روی دفتر نداره.

خدا حسن و جمالی با تو داده

پری با کوی چل دختر نداره.

سفیدار بلند س زینه – زینه

بیا  یارجان بشینم روی زینه.

دعای من همین باشد شب و روز

که عاشق داغ عاشق را نبینه




به نزد تو بیایم من دوباره

در این روزها نکردی یاد ماره.

مرا از وصل رویت دور کردی 

همیشه میکنم یاد شماره.

نماز شام که ماهتابی برامد

شیرین جانم به گاودوشی درامد.

به دل گفتم روم با دیدن یار 

شیرین جان گفتم و جانم برامد.

بلند بالا مرا مهمان خود کن

مرا سیر از لب و دندان خود کن.

اگر از من بدیدی بیوفائی

بکش خنجر سرم قربان خودکن.

گلم از در درامد گل به دستش

به قتل من رسید خنجر به دستش.

بقتل من رسید خندان شادان 

مسلمانا بگیرین بند دستش!

کسی که عاشق است هوشی نداره

بغیر از گریه خاموشی نداره.

دل عاشق به مثل گرگ گشنه

که یار از یار فراموشی نداره.




به خواب خوش بودم که شبنم امد

ز جا جستم که یار همدم آمد.

ز جا جستم که یار خود ندیدم

چطور غم بود که بالای غم آمد؟

الا دختر بروی جای نمازی

دو زلفت میکند شمشیر بازی.

خدا داده به تو حسن و جمالی

میان ترک و تاجیک سرفرازی.

بدست انگشتری داری به من چه

بدل صد مشتری داری به من چه؟

بروی سینه ات دو انار شیرین

برای دیگران داری بمن چه؟

درین دیرینه دنیای دیر بنیاد

زمانی داستانها میدهند یاد.

بیا تا قدر همدیگر بدانیم

که تنها نیست مرگ آدمی زاد.

نشان فتح بینم در کلامت

غرور جنگ خوانم در نگاهت.

تو سرخ روئی ز جنگ و من از شوق

گذارم دستهء گل جای پایت.




نماز شام غریبی رخ به من کرد

دلم جولان زد و یاد وطن کرد.

نمی دانم پدر بود یا برادر

مرا گوشه نشین هر وطن کرد؟

دلم میل گل و باغ تو دارد

سراسر سینه ام داغ تو دارد.

شدم در لاله زار بهر تماشا

بدیدم لاله هم داغ تو داره.

الا  ای چوب توتی  چوب توتی

مرا دادی به این مرد بروتی.

ازین مرد بروتی خیر ندیدم

به غیر رخت کهنه تو ندیدم.

تمباکوی بدخشان تلخی داره

جدائی ما و یارجان سختی داره.

جدائی را نکردم من خدا کرد

جدائی را فلک بیوفا کرد.

گل لاله به شبنم تر نمیشه

دل عاشق به خنده نرم نمیشه.

دل عاشق به مثل کشت تشنه

که تشنه کشت به باران تر نمیشه.




الا  آهوی دشتی رام نمیشه

به یک دیدن دلم آرام نمیشه.

خطت را بوسه کردم یادم آمد

که میگن بوسه با پیغام نمیشه.

به دستای سفیدت رنگ خینه

چرا سوی مه میبینی به کینه؟

دعایت میکنم پیش خداجان

رفیقت داغ هجرانت نبینه.

به آن شرطی ترا یک بوسه میتم

به رویم داغ دندانت نشینه.

از آن روزی که گندم سر کشیده

رفیق جان مهر و مابت را بریده.

الهی بابهء پیرش بمیرد

به نیم شو سرم خنجر کشیده.

ترو دنبال آهوی رمیده

نرو دنبال کوک دامدیده.

برو  یک بلبل شوخی به دست آر

که هرگز دام صیادی ندیده!





بپرسین در جهان سنبل که داره

میان دختران کاکل که داره؟

به پیش گلفروشان جمع و جوشه

غم نالیدن بلبل که داره.

مه که گل میگیرم گلدانی باشه

مه که یار میگیرم  افغانی باشه.

مه که یار میگیرم افغانی کوچی

که علبر با سر پیشانی باشه.

دو زلفان سیاره تاب دادی

دو سه بوسه به وقت خواب دادی.

دو سه بوسه بو وقت خواب شیرین

گل پژمرده را سیراب دادی.

فلک آخر مرا ناکام کردی

تو روز روشنم را شام کردی.

جدا کردی زمن نور دو چشمم

دل آرام من نارام کردی!

درخت عشق یارم دانه کرده

غم هجران مرا دیوانه کرده.

خبر آمد برای عاشق ... (کلمه آخر خوانده نشد)

که یا رب یارک بیگانه کرده.




خداجان بیدل استم بیدل استم

در این ملک غریب تخم گل استم.

الهی تخم گل هر گز نرویه

که شاه زاده به دست جاهل استم.

ترا دیدم میان کشت گندم

دلم میخواست که دنبالت بگردم

دلم میخواست که چند بوسه بگیرم

صدا کردی که هستم مال مردم.

نگار من دو چشمک بر هوازد

رخش تعنه به خورشید هوا زد.

ندیدم مثل او چابکسواری

که هفتم آسمان را پیش پا زد.

قدت سرو گلندام قبا پوش

رخت خورشید دهانت چشمهء نوش.

اشاره کرده ای پیشت بیایم

بگیره غنچهء گل را در آغوش.

لبانم با لبانت کام داره

چو بره میل شیر خام داره

لبانم با لبت آموخته کردی

دل آموخته کی آرام داره؟





خروسک بیپر و بیبال گردی

خروسک از زبانت لال گردی.

الهی بشکند نیم زبانت

تمام دشمنان آگاه کردی.

چه بودی روی من روی تو بودی

تناب عمر من موی تو بودی.

مرا با حاجیان حج چه کار است؟

حج من تاق ابروی تو بودی!

لباس نقره در بر داری یارم

که بوی مشک و عنبر داره یارم.

نشانی از لباس او بگویم

سفید و سبز و احمر داره یارم.

درخت گل به دریا سایه کرده

دوتا بلبل میانش خانه کرده.

کدام ظالم زده در بال بلبل

که بلبل تا قیامت ناله کرده.

سیا چشمک دلم دیوانه گشته

گپایم در جهان افسانه گشته

بسوزد قصه های عاشقی ما

که نقل مجلس هر خانه گشته.




دلی دارم دل زار و شکسته

به هر کنجش غبار غم نشسته.

مسلمانا نگار من کجا شد

که بر داره غبار از قلب خسته؟

گلی که بوی نداره خار از او به

سری که عشق نداره مرگ از او به.

کسی که قدر یار خود ندانه

هزاران کافر ترسا از او به.

ز هجرت روزگارم تار گشته

غم تو بر دلم بسیار گشته.

منور کن ز عشقت خانه ام را

که عاشق تشنهء دیدار گشته.

قدت با سرو مانه در بلندی

لبت با غنچه مانند گر بخندی.

ترا بابیت به دولت میفروشد

خریدار توام گر میپسندی؟

الا یار جان مرا بیچاره دیدی

سر آستین ما را پاره دیدی.

سر آستین مارا زنده زنده

خوده هشیار مره دیوانه دیدی.




عجب چشم سیاه چون باز داری

عجب مژگان تیر انداز داری.

به مکتب خانهء ناز و نزاکت

شهادت نامهء ممتاز داری.

رفیق جان درد سر داری نداری

به مسکینان نظر داری نداری؟

میان خود نشستم تا به زانو

ز احوالم خبر داری نداری.

الا دختر پنیر تازه داری

چهل گیسو به روی شانه داری.

هنوز دندان هفت ساله نکندی

نشان عاشقی بر چهره داری.

بهار آمد الا  ای یار جانی

بمردم از غمت  حیف جوانی.

سخاوت کن دوسه بوسه ز رویت

برای عاشقان مسکین نشانی.

بیا  بنشین تو اول از وطن گوی

دوم از بلبل شیرین سخن گوی.

سخن هائیکه دلبر با تو میگفت

بیا  بنشین یکایک را به من گوی!




الا دلدار فرخاری کجائی

به گردن توق مرواری کجائی؟

به گردن توق مرواری چپ و راست

به خواب دیدم به بیداری کجائی؟!

عجب شوخ است عینین تو  دلبر

دلم در بند زلفین تو  دلبر.

نمایم طوطیای چشم خودرا

ز خاک زیر نعلین تو  دلبر!

عجب تیغ است ابرویت نگارا

دلم دیوانهء رویت نگارا!

خجل باشد همیشه اختر صبح

به پیش چشم جادویت نگارا!

نگارینا زمانی بی تو مشکل

به عالم زندگانی بی تو مشکل.

صفاو عشق بی تو  سخت و دشوار

خوشی و کامرانی  بی تو مشکل.

سر کوی بلند هستی و هستم

به بازی برده ای دستمال دستم.

به بازی برده ای خوبش نگهدار.

که یار اول و آخیرت هستم.




دل خود را برابر با تو بستم

همان عهد و وفایت کی شکسستم؟

خبر گشتم که یار نو گرفتی

قناعت کردم و گوشه نشستم.

غمت بسیار گشته جان من سوخت 

ز سودایت سرو سامان من سوخت.

خودت خفتی به روی بستر ناز

بیا بنگر دل بریان من سوخت!

شب تاریک و ده باریک و دل مست

کمان از دست من افتاده بشکست.

کماندارها کمان نو بسازین

دلم یاغی شده کی میدهد دست!

نگارا تیغ ابرویت مرا کشت

تناب هر دو گیسویت مرا کشت.

چو بلبل ناله دارم از فراقت

عزیز من گل رویت مرا کشت!

بیا که گندم یکدانه باشیم

زعشق یکدگر دیوانه باشیم.

رویم دست و به بست با سوی صحرا

ز دوست و خویش خود بیگانه باشیم.




دو چشمام به در دارم خدایا

عزیزی در سفر دارم خدایا.

به من گویند عزیزت خواهد آمد

فدای این خبر گردم خدایا!

الا یار جان مبارک باشه بختت.

گل گلاب بکارم دور تختت.

گل گلاب بکارم روی نداره

خودم گل میشوم در دور تختت.

بهار آمد هم از کوه و هم از دشت

بهار عمر ما هم زود بگذشت.

سر قبر مرا سنبل بیکارین

نگار شاید بیاید سیل گلگشت.

مه قربان قد باریکنمایت

به چار راهی بشینم دان رایت.

اگر از شرم مردمان نباشه

به دستمال میگیرم گردای پایت.

من از دست فلک تا کی زنم داد

خود از روز ازل بختم کج افتاد.

مرا بردن به مکتب خانهء عشق

معلم آمد و درس غمم داد.




نفس پژمرده در تنگ گلویم

شده زنجیر غم هر تار مویم.

نمیدانم گنا ازکیست از چیست؟

خدایا درد دل را با که گویم!

ز دست چرخ واژگون داد دارم

هزاران ناله و فریاد دارم.

نشسته دلستانم با خس و خار

چگونه خاطر خود شاد دارم؟

من آن آزردهء بی خان و مانم

من آن محنت نصیت تخت جانم.

من آن سر گشته خارم در بیابان

که هر بادی وزد پشش دوانم!

به دست یار کم گیلاس زرد بود

لبش لعل و دو دندانش گوهر بود.

به جان نازوکش کردم تماشا

بیاز گردنش یاقوت تر بود.

ترا این و مرا آن آفریده

مرا جسم و ترا جان آفریده.

ترا مانند گل ایجاد کردند

مرا خار مغیلان آفریده.




دو چشمش نرگس تر میفروشد

دو زلفش مشک عنبر میفروشد.

به دوکنداری عشقش بنازم

سنان تیر و خنجر میفروشد.

چشم خمار داری

سینه انار داری

امشب مرغ دلم را

میل شکار داری.

نمیدانم سازته

میبردارم نازته.

قییچی باشه میزنم

موی ها ی درازته.

دخترک توت میچینه

در نوک پنجیش خینه.

رفیقا دعا کنید

شویم سینه به سینه.

چشمان سیاه داری

سرمه را چه میکنی؟

یک یار دیگر داری

تو مرا چه میکنی؟




ملنگ ملنگی میکرد

کوه ها بلندی میکرد.

در پایک عاشق جان

بوتایش تنگی میکرد.

چشم کلان کلانت

شده بلای جانم

یک بوسه ده عزیزم

از نوکک زبانت.

بیا  بیا  خوبانم

خوبان دل و جانم.

عشق خوبان کار کرده

در مغز و استخوانم.

شادی به دلم آمد

یک دسته گلم آمد.

پیش من بیچاره

شیدا بلبلم آمد.

بیا بیا در برم

ترا مزار میبرم.

ده پاهای سفیدت

برت طلا میخرم.




بالا بردار زینه را

پر کنید چگینه را.

شب نیمک شب شده

وا کن بند سینه را.

نمیخورم نانته

وردار دستر خانته.

صدقه شوم جانته

میبوسم لبانته.

رفتم به باغ پسته

دیدم شغال نشسته.

یک سنگ زدم در گوشش

زیر گوشش شکسته.

شب جمعه محمدی

آش پخته نه آمدی.

چمچه زدم شور شد

چشم دشمن کور شد.

آغایم رفت عریضه

آوره مرغک ریزه.

مرغکم یک دانه شد

دلکم دیوانه شد.




سر دشت ارزنه

توره قدم میزنه.

دوتا پیر بغلانی

قتیش قدم میزنه.

سموار برنجی

آبش میره نارنجی.

شاهبو بوره زر دادن

ببر پیش حکیمجی.

اسب سفیده تاختم

امشب قمار باختم.

از خاطر دردانه

خوده قلندر ساختم.

از یکه توت پریدم

ده کابلجان رسیدم.

از خاطر رفیق جان

یک قم چلیم کشیدم.

به جانکت دریشی

نداری میل خویشی؟

تره میگم رفیق جان

از ما میشی  نمیشی؟




یارکم توت میچینه

نوک پنجیش پر خینه.

گاهی توته میچینه

گاهی سونم میبینه.

خدا  بده باقی را

کفتر ملاقی را.

کل عالم خوش داره

چوچهء مزاقی را.

ششتم سرای بوریا

شجه میزنه دریا.

آشنایم نیست ده این جا

میرم  به امان خدا!

چشم سیاه زاغت

مادر نبینه داغت.

مادر بینه نبینه

آشنا نبینه داغت!

بیایم بسر بامت

نیستم رفیق خامت.

ولا که هستم یارت

نترس از رفیقانت.




آمدم از راه دشت

طوطی و مینا گذشت.

چوری کدی در دستش

هر چی کدم  پس نگشت.

چشم سیاه خم خمت

مه کو مردم از غمت!

فردا در روز محشر

خون مه در گردنت.

پشت خانت یکه توت

قربان شوم خال روت.

دیگر آرمان ندارم

کشته شوم در پهلوت.

آب آوردم ز جویت

بلد نیستم به خویت.

تو کو عیبی نداری

گل انار است رویت.

از بالا باران آمد

یارم به دالان آمد.

خواستم یک بوس بگیرم

چشمش در گریان آمد.




در دستت جوره زنگ است

دلم به پیشت بند است.

آسته آسته راه بیرو

شربت دانت قند است.

سر سر کوتل هستم

معطل موتر هستم.

موتره بلا زنه

عاشق دختر هستم.

تره بیادر میخوانم

در خانقاه میشانم.

ملا شده بیانی

پیشت سبق میخوانم.

او بچه میلت کنم

پیش که سیلت کنم؟

یا به خنده یا به زاری

دسته بر جانت کنم.

سر پل شبرغان

میمنه شهر کلان.

آباد باشه کابل جان

قتی جوانای فریمان.




جان بچهءء مزاری

کشته گوسفند چاری.

سر تو عاشق شدم

خبر داری  نداری؟

جایکم از شبرغان

غزلم است فراوان

یک چند تا کو میخوانم

بر خود نسرین جان.

ایسو دیگر  ایسو شام

جوره گادی شد روان.

گادی وانش کی باشه

امو خودی لیلا جان؟

آه من و وای من

سوداگر آشنای من.

کسی که پرسان کنه

درخت شنگ جای من.

از بالا خم خم تو 

مه مردم از غم تو.

فردا  روز قیامت

خونم ده گردن تو!




زلف سیاره وا کن

گشته به ما نگاه کن!

مزار میرم رفیق جان

باز هم مرا دعا کن!

چشمانت کلان کلان

مثل کس پهلوان.

صدقه شوم عاشقه

دمب قاشه بپران.

آب آوردم از آخچه

خیمه زدم در باغچه.

از خاطر تو ظالم

ششتنم شد ده تاقچه.

ببین ای گل زرده

در میانکش پرده.

به پیشک تو ظالم

زبانم نمی گرده.

آمدیم از راه دره

چشمانش چشم بره.

همان چشمان یارم

دل مره میبره.




آوازم خسته شده

دلم شکسته شده.

به تو میگم سبزه جان

شکارم بسته شده.

دانه دانه یک دانه

رو برو سلام خانه.

هر چی که خدمت کردیم

ای مردم نمیدانه.

سرسر جوی آمدیم

باشه شکار آمدیم.

باشه بهانه کردیم

دیدن یار آمدیم.

بیا بیا  جانانه

بیرون برا از خانه.

از خاطر دردانه

آخر شدم دیوانه.

عجب عجب زمانه

تخم طلاش نمانه.

وقتی که از پیشت رفت

داغه بدل میمانه.




کاکلش کردی شانه

ببین ماه تابانه.

در کابل جان آمدیم

کش کده آب و دانه.

کابل جان جانانه

شور بازار میمنه.

همه جوانای کابل

کلش پیک میزنه.

بخو پیاله چایه

که کوفتگیت برایه.

زلف پر چین تو

چه خوبش مینمایه.

خنجرک مرواری

سنگک غولک واری

قربان گردنت شوم

زیور مرجان داری.

دخترک دیر میکند

رفته خمیر میکند.

وقتی که بیرون آمد

گشنه را سیر میکند.




بخدا که زر ندارم

از خود خبر ندارم.

به خاک ار گذر کنی

سر از کفن برارم.

رفتم به باغ رشید

دختران سرمه کشید.

یک بوسه طلب کردم

مرا از باغش کشید.

آسمان پر ستاره

ماه من خر گاه نشد.

ستاره ها صد هزار

یارکم پیدا نشد.

به خانه مهمان آمد

چشمک زدم برامد.

تخت سینش بجانم

درد دلم برامد.

برخیز گلم از جایت

بینم قد رعنایت.

یک شال سرخ و رویمال

زنگ ها خرم به پایت.




چشم سیاه مستت

افسانه کرده ماره

آبروی دمب مارت

دیوانه کرده ماره.

عاشق مرا مرنجان

من بال و پر ندارم!

نظر به حال من کن

خواب سحر ندارم.

امروز یک پری را

در نوبهار دیدم.

رخساره ماه گلکون

چشما خمار دیدم.

جانانه بمن جان است

باغش همه بوستان است.

دست به بغلش بردم

گویا که زمستان است.

از باغ به خانه رفت

چون ماه یگانه رفت.

ناگفته به من حرفی

موی ها پس شانه رفت.




جانانه خوش آمدی

از اشکمش آمدی.

من در طلبت بودم

خوب کردی خوش آمدی!

دندان داری مرواری

گپ زدن هایت درواری.

سرکت عاشق شدم

خبر داری نداری؟

جنگلک موی داری

نازنین روی داری.

گلواری بوی داری

قد دلجوی داری.

بشین بشین گل واری

بخوانم بلبل واری.

بخیر برو ز جایت

خوشهء سنبل واری.

به تنت است دریشی

نداری میل خویشی؟

به تو میگم ای دختر

از ما میشی  نمیشی؟!




از دور مینمائی

خنده کده میائی.

نقشت کشم به دیوار

بسیار خوشنمائی.

از دور مینمائی

چنده کده میائی.

خال سیات به جانم

تو ظالم از کجائی؟

جان  دخترک ریزه

ششته آرده میبیزه.

یک بوسه طلب کردم

آرده مانده مگریزه.

جانانه زیبا کی

تو انگور و من تاکی.

بایک خوشه و صد خوشه

پیچیده به هر شاخی.

جانانه نمیروزی

تو شیشتی چه میدوزی؟

دستمال تو میدوزم

در عشق تو میسوزم!




بیا بیا جانانه

برا جانم از خانه!

به کلکه کای نازکت

سوزن و انگشتانه.

کاکله چنگ چنگ نکو

مان که پریشان شوه.

سرمه به چشمت بمان

عزت مهمان شوه.

سوار شدیم به گادی 

میریم سون ده دادی.

تکان بتی زلفاره

خراب نشی مزاری.

نمیدانم سازته

میپردازم نازته.

یک سال و یک ماه گذشت

نیافتم مجازته.

بالی صفه روفتگی

گل بادام ریختگی.

زنده باشی قندی جان

زنگ و جامن دوختگی.




بالا چمن میروی

که ره قتیت میبری؟

ما صغیر همرایته

سرمه کن چشمایته.

کاکله کردی برت

کلاه رفیقت خرد.

این سوغات دلبر جان

یک شو مانم ده سرت.

سمواره آبش جوش

پنج افغانی – چارم گوشت.

زنده باشید رفیقا

چه خوب جمع شدن جمع و جوش.

زلفه پس گوش کدی

مارا فراموش کردی.

در شبک مهتابی

که را در آغوش کردی!

آمدم از راه شینه

ازان داده پیشینه.

این کرتهء سیاه ات

به جانکت میشینه.




آب آوردم لای نشد

هر چه کردم پای نشد.

به دستکت دادر جان

ساعت طلا جای نشد.

از دور میبینم ترا

پر نور میبینم ترا.

آتش بجانم شدی

آخرمیگیرم ترا!

سر صفه روفتگی

گل بادام ریختگی.

پندک گل بر سرش

مثل گلاب گشتگی.

سر سر کوتل استم

معطل موتر استم.

از خاطر رفیق جان

دو ساله نوکر استم!

از بالا او میایه

بوی پلو میایه.

خانه ره جارو کنین

عروس نو میایه.




از ختلان آمدی

به رو سیاه آمدی.

آواره باز آمدی

خشک و نزار آمدی.

چشم سیاه مستت

لباس می پرستت.

مرا دیوانه کرده

چوری طلای دستت.

چشمان پر خمارت

ابروی دمب مارت.

مرا دیوانه کرده

دندان بیشمارت