37

مولانا ملکیت کیست

از کتاب: گرآورده های مهم

 اصول و موازین سخن که از حرف و صوت تشکیل می‌شود ؛ ایرانیها حرف و صوت را ازهم جدا نموده اند ؛ بناً هر آنچه از ایران میرسد ما آنرا اشتباهاً غنیمت ادبی قبول کرده بآن دو دسته میچسپیم ،که بعداز تعدد درتکرار اینوضعیت شخص حامل ؛خود را بجارسیده و ادیب  تصورمیکند . عوام الناس از ناچاری یکی را ادیب ، دیگری را شاعر ، ماهر ، مؤرخ و ...  میخواند ؛ چون در وطن ما منبع ئی برای تحفظ و تائید دانش وجود ندارد؛آنچه مربوط پارسی دریست بایران حوله می‌شود ؛زیرا باصطلاح همین شاعران ،ماهران ومورخین ، تاکنون سطری درمورد زبان اجدادی بطور مستقل و متفاوت از گفتار ایرانیها ننوشته اند .

  در حقیقت طرز تحریر معاصر ما ازبرکت همین ماهر،شاعر و... ، با ایرانی‌ها هیچ تفاوت ندارد ؛ عجب اینجاست همین افراد کز رخ مسامحت در پژوهش و تحقیق آنچه از ایران میرسد ؛آنرا چشمان بسته مصرف و تطبیق مینمایند ،یعنی قیادت ایرانرا عملاً تائید میکنند ؛اما در الفاظ ضد تهاجم فرهنگی ایران موضع میگیرند، یعنی آنبخش ایرانزدگی را که خود تحمیل و تطبیق میکنند ،آنرا تهاجم فرهنگی نمیدانند!

در سایت انترنتی تازه تاسیس شده ئی بنام فراسو  ؛ مثال برازنده ٔاین وضعیت است ؛مثلاً شخصی باسم کاظم کاظمی که چندی قبل فرزند مرحوم غبار ؛ بنسبت سرقتی که در مورد کتاب افغانستان درمسیر تاریخ انجام داده بود ؛او را دزد چراغ بکف معرفی نمود ؛ زیرا ناشر کتاب و فرزندان مؤلف بسر زنده ؛اما بدون موافقت و اجازهٔ ایشان ؛ این سند تاریخی را برای خوشخدمتی و فرهنگ زدائی ،آنرا ایرانی نویسی کرده است ، که این عملرا بجُز از سرقت باهیچ اصطلاح دیگر نمیتوان  موصوف نمود ؛ اما سایت خانم نادری همین سارق را استاد ؛خطاب میکند !

  ایران که میخواهد  میراث فرهنگی مولانا را بین خود و ترکیه تقسیم کند،  بر آن ظاهراً انتقاد و پرخاش میکنند ؛اما در عمل ایران زدهٔ مشهد نشیبن را به نسبت اینکه تاریخ و اصول زبان پارسی دری ، یعنی زبان مولانا را بحیث افغان تخریب میکند ؛مورد حمایه و تفقد آخوند های ایران قرار دارد ؛او را استاد خطاب مینمایند! .آیا این تناقضگوئیها هدف دیگری جُز اغوای عوام دارد ؟؟

 درین میان دولت و مطبوعات ایران افراد مورد نیازخود را شناسائی کرده ، آن‌ها را بگونهٔ مستقیم و غیری مستقیم بهمین عنواین یاد شده منسوب و معروف میسازد ؛این افراد در کوتاه مدتی  خود را ناف زمین و میر زبان تلقی میکنند ؛ مطبوعات ایرانرا چنان مریدانه پیروی و اقتباس میکنند ، که حتی اغلاط و اشتباهات آنها رابا امانتداری درزبان تحریر ما تقلیدوتطبیق مینمایند؛ مثلاً ،اشعاریکه چند صد سال قبل سروده شده چه از کلام مولانا ،بیدل و دیگر بزرگان را  گرفته ؛کلماتی را که این بزرگان باهمزه نوشته بودند آنها رامانندایرانیها با یا عوض میکنند ؛ گویا خود این بزگان نمیدانستند که چگونه بنویسند؟!.

اگر ایران جرأت میکند بچنین اقداماتی دست بزند ؛ بمیامن همین ایران زدگان مشهور داخلی ماست ، که آماده خوردند و آرام خسپیدند ؛خودرا شاعر ماهر ، ادیب ، مؤرخ و ... نامیدند ، حتی یک سطری جهت احراز واقعیت زبان پارسی دری تباین و تفاوت آن از زبان فارسی شیرازی ایران ننوشتند ؛ آنرا فارسی زبان واحد خواندند.ازاینجاست ایران ترک تبار که تنها چهار صد سال از تاسیس آن میگذرد و کمتر از صد سال میشود که زبان فارسی شیرازی  زبان رسمی شانست  ؛ خود را مرجع و منبع زبانی معرفی میکند ،که زیاده از دو هزار سال عمر دارد . عجیب این است که همین شاعران و ماهران داخلی ما باین وضعیت هیچ اعتراضی ندارند ؛زیرادر خصوصیات ذیل با ایران مخرج مشترک دارند :

 ــ اصول عروضی مولانا را نه شما میدانید و نه ایران میداند ؛زیرا ترکیب هجائی فارسی شیرازی  این اجازه رابرایش نمیدهد

 ــ اصول انشائی مولانا را نه شما میپذیرید و نه ایران ؛زیرا آنها زبان تحریری و گفتاری جدا و متمایز ازهم دارند.

 ــ اصول تلفظی مولانا را ایران قبول ندارد وشما هم با پیروی از او ، کلام مولانا را بحروف بیصوت تبدیل کرده‌اید !

اگر تمام این خصوصیات را از کلام مولانا بیرون کنیم او به بتی تبدیل میشود، که آخوند های شیعیه و سنی، که قبلاً مولانا را تکفیر میکردند(۱) ؛حالا میخواهند او را به مهر نماز خود تبدیل کنند!!

 ذیلاً ابیاتی از حضرت مولانای بلخ را در شکل اصلی آن و بعداً حالت تحریف شدهٔ آنرا اینجا ذکر میکنم .

  کلام عارف بزرگ ؛ مولانای بلخ رادولت و مطبوعات ایران  مسخ و تباه کرده‌اند؛ از نظر وزن ، انشأ و  معنی ؛جفا و دشمنی حادتر ازینرا در حق کلام، زبان و شخص مولانا کس نمیتواند روا بدارد ؛ ذیلاَ من ابیاتی از مولانا جلال الدین بلخی را ، آنطوریکه خود شاعر فرموده ، یعنی در زبان پارسی دری ، در قید وزن قافیه وعروض نقل کرده آنرا تقطیع مینمایم ، بعداَ فارسی نویسی همین ابیاترا در معرض قضاوت خواننده قرار میدهم ؛ تا همه ببینندپارسی دری که زبان مولاناست چه تفاوتی با زبان ایران دارد!  


  بار  دیگر ما به  قصه  آ مد یم

مازان قصه برون خود کی شدیم

 گر به جهل آئیم آن زندان اوست

 ور به علم آئیم آن ایوان اوست

 وربه خواب آئیم مستان وی ئیم

 ور به بیداری  بدستان وی ئیم

 گر  بگرئیم ابر پر زرق  وی ئیم

ور بخندیم آنزمان برق وی ئیم

 ما کی ئیم اندر جهان پیچ پیچ

 چون الف از خود چه دارد هیچ هیچ



تقطیع :

بار دیگر ما به  قصه  آ مد یم

مازان قصه برون خود کی شدیم

بردگرما ـ  به قصه آ ـ   مد یم  ـــ  ما زاقصه ـ برنخدکی ـ  شد یم

فاعلاتن ـ  فاعلاتن  ـ   فاعل   ــ    فاعلاتن  ـ  فاعلاتن  ـ   فاعل


گر به جهل آئیم آن زندان اوست

ور به علم آئیم آن ایوان اوست   

 گربجه آ ـ ئم آزندا ـ  نی او س

وربعل آ ـ ئم آ ایوا ـ نی  اوس

 فاعلاتن ـ  فاعلاتن ـ    فاعل    ــ    فاعلاتن ـ  فاعلاتن   ـ  فاعل

   

ور به خواب آئیم مستان وی ئیم

ور به بیداری بدستان وی ئیم

وربخا آ ـ ئم مستنی ـ وی ئم

ورببیدا ـ ری بستنی ـ وی ئم

                  فاعلاتن ـ  فاعلاتن   ـ  فاعل      ـــ   فاعلاتن ـ  فاعلاتن     ـ فاعل



این ابیات در بحر رمل واقع هستند ، هر مصرع آن از دو پایهٔ چهار هجائی و یک پایهٔ دو هجائی تشکیل شده است ، در هر پایهٔ چها هجائی سه رکن ، یعنی سبب،وتد ،سبب، که معادل ضربی آن‌ها «تن ـ تنن ـ تن » است ، و در دو هجائی دو سبب، یعنی « تن ـ تن » شامل است، که هرمصرع از ده هجا تشکیل شده است .

     فارسی ایرانی نویسی این ابیات چنین است :


 بار دیگر ما به  قصه  آمدیم

ما ازآن قصه برون خود کی شدیم

 گربه جهل آییم آن زندان اوست

ور به علم آییم آن ایوان اوست

ور به خواب آییم مستان وییم

وربه بیداری به دستان وییم  

 گر بگر ییم ابر پر  زرق و ییم

ور بخندیم آنزمان برق وییم

 ما کییم اندر جهان پیچ پیچ

  چون الف ازخودچه دارد هیچ هیچ 

 (مثنوی چاپ وزارت فرهنگ ارشاد اسلامی ص ۹۶)


  دراولین بیت ، که شاعر (زان ) نوشته یعنی یک هجا؛اما درایران بآواز زبان دری پابندی و معرفت ندارند تنها حروف را میشناسند ؛بناً (از آن) نوشته‌اند ،که این دو هجا می‌شود ؛لهذا این مصرع را از وزن بیرون کرده اند!! ؛ در ابیات دوم ،سوم ؛ بعوض کلمهٔ آئیم «آییم » نوشته شده ؟

 شاعر حرف همزه را بکار برده ؛ چون همزه یکحرف صامت است ،آنرا مکسور انشأ وبیان کرده   ، یعنی یک هجا بوجود آورده است ؛ اما وقتی که آنرا «آییم» مینویسند ، اولاَ معلوم نیست که این «ی» معروف است یا مجهول ، اما برای اینکه هجا خلق شود باید متحرک گردد ، یعنی مکسور شود ، که در آنصورت «آیهیم»خوانده می‌شود (هـ غیر ملفوظ را برای تولید آواز حرکت «ی» ،یعنی کسره اضافه کردیم) ؛ لهذا این بیت با همین حرکات چنین خوانده می‌شود :

گر به جهل( آیهیم)آن زندان اوست 

وربه علم (آیهیم) آن ایوان اوست


 ابداً چنین افتضاح از دست و دماغ مولانا تراوش نکرده!

 اگر «ی» را مکسور ننویسند سه حرف ساکن( ییم ) در تقطیع ساقط میگردند؛ بناً تمام ابیاتیکه  درآنهاهمزه رابه یا تعویض نموده اند، مصرع و بیت از قالب وزن بیرون ریخته شده !

در بیت دوم کلمه«وی ئیم » ، در ایرانی نویسی آنرا «وییم» مینویسند؛ اینجا همزه را کاملاَ حذف کرده‌اند ؛ در حالیکه شاعر خودش چنین فرموده بود : (« وی »: واو مفتوح ، یا ساکن ) ، که یک هجا می‌شود ، و ( «ئیم»: همزه مکسور ، یا و میم ساکن )که این هجای دومی ، ایندو بوزن فاعل می‌شود ؛ اما در (وییم) تنها واو متحرک است و سه حرف دیگر ساکن هستند ، که دو حرف آن ساقط میگردد ، واین تنها برابر با «فا» میآید، یعنی یک هجا کاملاَ ازبین می‌رود ! ؛چنین تعرض در حقیقت زبان وکلام مولانا را قطع کردنست.! همچنان درمصرع دوم همین بیت شاعر «بدستان» نوشته، یعنی دال را حرف دوم قرارداده تا ساکن شود ویک کلمهٔ سه هجائی (بفتح ب،سکون د،س بفتح ت و کسر ن بوجود آورده) ؛ هرگاه اینرا «به دستان »  مینویسند ؛دال متحرک میشود؛چون درشروع کلمه واقع میگردد، و کلمهٔ چهارهجائی بوجود میآید؛ لهذا مصرع ازوزن خارج  شده ! .

چنین است تحلیل عروضی این ابیات اگر پارسی دری میبودند  ؛ چون نه منطوق هستند ،نه ملفوظ و نه موزون ؛لهذا در تناقض باصول و  زبان مولانا  قراردارند!!

دربیت اول یک تعرض ،در دوم دو تعرض ، در سوم چها تعرض در چهارم سه تعرض و در بیت پنجم یک تعرض بکلام این عارف و صوفی بزرگ صورت گرفته است..

 این طرز نگارش در حقیقت ترجمهٔ کلام مولانا از دری بفارسی است تا باصول آوازیشان منطبق شود ؛ چنانچه بترکی وزبانهای دیگر انجام یافته .

این ابیات و این زبان با همین خصوصیات بمولانا تعلق ندارند؛ لهذا خصوصیت آوازی این ابیات ثبوت میکند ، که کلام مولانا و تمام سخسرایان پارسی دری ؛در زمان واحد هم پارسی دری و هم فارسی ایرانی بوده نمیتوانند!!  .

 من اینجا متکی باصول آوازی و ساختمان هجائی مولانای بلخ ثبوت ارائه نمودم ؛آنچه ر ا ایران امروز زبان فارسی میخواند شکل مسخ شده و تابخوردهٔ زبان مولاناست ،که این ناجوری نه؛ از فرسایش و جور زمانست ،ونه وابسته بتحول زبانست !؛ بلکه فشار و ستم دولتهای شاهنشاهی و آخوندشاهی ایرانست ،که زیر نام تحفظ مولانا زبانی که مولانا بدان کلام و تصور خود را بیان نموده ؛آنرا در حال شکستن هستند .

ثبوت این ادعا همین قطعه‌ای  هست که در فوق  از حضرت مولانای روم ذکر نمودیم ؛ زیرا در یک مجموعهٔ پنج بیتی یازده بار تعرض و تصرف صورتگرفته است ؟!؟!

چرامولانا خود  کلماترا با همزه نوشته ؛اما وزارت فرهنگ وارشاداسلامی آنرا به «ی» تبدیل نموده ؟ اگر زبان انکشاف نموده باید شکل تحریر بزرگی چون مولانا دست نخورده باقی بماند ؛ تا همه نحوهٔ انکشاف زبانرا بطور مقایسوی مشاهده کنند ، ونه ؛اینکه کلام عارفی را از قالب اصلی‌اش بیرون کرده ،تااساسات و اصول انشائی ،تلفظی  ووزنی آن منهدم گردد و همراه با مشتی مزخرف و متعصب ؛این دستاندازی و سرقت را تحول زبان نام بگذارند !!

متکی بتشریحاتیکه در فوق ارائه گردید در برابر مقامات بین الملل میتوان اقامهٔ دعوا کرد ، که مولانا باایران وایران با مولانا هیچگونه پیوند خاک و خون باهم ندارند ،حتی زبان مولانا از زبان ایران متفاوت بوده وهست ؛ لهذا مولانا میراث فرهنگی انسان است ،که بترک ،تاجک ،تاتار و عراق  تعلق ندارد !

 چنانچه خود میگوید:


   نه از هندم نه ازچینم نه بلغارمغلستانم 

  نه از ملک عراقینم نه از خاک خراسانم