123

بابه قران

از کتاب: بابه های هنرمند

دنبوره نواز بی بدیل  زمانه 

بابه قران یکی از هنرمندان صاحب سبک و بزرگترین نوازنده و معرف شیوۀ موسیقی شمال شرق افغانستان است که طی یک سدۀ گذشته هنر مندی نظیر او نداشته ایم؛ و با تأسف فراوان که تاکنون نیز نداریم، در سده ی بیستم میلادی نام دنبوره با نام بابه قران پیوند بلا فصلی داشته است؛ چنانچه اسم رباب با نام استاد محمد عمر و در سطح جهانی واژه ی سیتار با نام راوی شنکر.

بابه قران که نغمات جاودانه اش در رادیو افغانستان نیز ثبت گردیده و از ان طریق صدها بار به گوش شنونده گان رسیده است؛ در سرتاسر کشور شهرت فراگیری دارد و در سطح جهانی نیز مقامش به عنوان یک هنر مند پیشرو تثبیت است؛ چنانچه با پژوهشی در تارنمای جهانی (انترنت ) در مییابیم که اسم بابه قران در بی از چهل و هشت پایگاه این شبکه به زبان انگلیسی وجود دارد که توأم با ذکر هنر سبک و مهارت های او در نواختن دنبوره است و برخی نیز آگاهی فروش ثبت نواخته هایش و در بخش فارسی نیز پایگاه های دیگری وجود دارند، که با این اسم بر می خوریم. ولی با تأسف که در داخل کشور و توسط پژوهشگران افغانستان در بارۀ هنرمند برجسته تاکنون نوشته ئی به نشر نرسیده که ادا کنندۀ دین بزرگ او باشد که بر ما دارد؛ و تأسف بسیار نیز در آنست که بیشترین افراد فرهنگی و شخصیتهای هنری ما با دستاوردهای سترگ این هنرمند بزرگ نا آشنا استند و حتی اسم اصلی او را نیز شاید  افراد انگشتشماری بدانند.

هنرمند فرزانه جناب عبدالوهاب مددی که یگانه پژوهشگر تاریخ موسیقی معاصر کشور، اتحادیۀ هنرمندان میهن مان را بر عهده داشتند، در کتاب ارزشمندشان سرگذشت موسیقی معاصر افغانستان در یاد آوری از نوازنده گان دنبوره مینویسند:

(( هنرمندی که استادی معروف در نواختن دنبوره است؛ بابه قران از اهالی ولسوالی خلم ولایت سمنگان است. از بابه قران چند پارچه نغمه ی دنبوره در آرشیڤ موسیقی رادیو افغانستان موجود است؛ ولی نگارنده را متأسفانه به زنده گینامۀ خود از دسترسی پیدا نشد.)).۱

نگارندۀ این سطور نیز در جریان پژوهش حاضر برای دومین بار در یافتن نام اصلی یک هنر مند معروف و شناخته شده، با در ماندگی  روبرو گردید. بار نخست در سال ۱۳۵۸  که مسئولیت آرشیڤ های نشراتی رادیو تلویزیون کشور  بر عهدۀ اینقلم بود؛ در یکی از برنامه های یکدامن گل که به ابتکار نگارنده، همه روزه از طریق آن اداره به مدت بیست و پنج دقیقه به صورت مستقیم به نشر میرسید؛ از شنوندگان پرسیدم که اسم اصلی بیلتون مستقیم به نشر میرسید؛ از شنونده گان پرسیدیم که اسم اصلی بیلتون چیست؟ و وعده دادیم که برای نخستین پاسخ درست تلفنی تا ختم برنامۀ همان روز، یک ست چهارده عددی کست های آواز احمد ظاهر را که در دستگاه افغان موزیک تولید شده بود، به جایزه خواهیم داد؛ در ظرف پانزده دقیقه چهل و پنج جواب گرفتیم که شانزده اسم مختلف را برای ما داده بودند؛ در حالیکه خود نیز نمیدانستیم کدام یکی اسم اصلی بیلتون است؛ چون این فیر بدون خریطه را با اطمینان اینکه مدیریت عمومی موسیقی رادیو تلویزیون برای دادن همچو معلوماتی هر آن آماده خواهد بود، انجام داده بودیم؛ ولی وقتیکه به مدیر عمومی، معاون، مدیران بخشهای مختلف موسیقی چون دوست بسیار عزیز ببرک وسا، وهاب مددی، حامد حسینی، غلام علی حیدر (نیساز) احمد علی نادری (ترنم) وعده ئی از پرودیوسران برنامه های موسیقی مراجعه کردیم که اغلب آنها خود هنرمندان موسیقی نیز بودند؛ هیچیک اسم اصلی بیلتون را نمیدانستند؛ بالاخره عزیز غزنوی گفت تنها کسی که با کمک خواهد توانست، نسیم کمیک ست که قرار داد های هنرمندان نزد اوست. ۲ ولی  از بخت بد ما نسیم نیز در آن لحظه در داخل عمارت رادیو- تلویزیون نبود، تا اینکه در آخرین دقایق نشر برنامه، او را در آمریت  موسیقی وزارت اطلاعات و فرهنگ یافتیم؛ وی در جواب تلفنی گفت که اسم بیلتون مومن خان است و تخلصش را پیرو استادش بهایی جان برای او انتخاب کرده است. بدینترتیب بندۀ الله و نطاقان برنامه- نوریه کاظمی و عنایت عبیدی- را که با داشتن عضویت آرشیڤ از طریق آن پروگرام مشق گوینده گی  مینمودند؛ و در آن لحظه دستپاچه تر از من بودند؛ از درد سر نجات داد؛ و هیچکسی هم جایزه را مستحق نشد. در حالیکه در افغانستان کسی نبود و اکنون هم کسی نیست که آواز بیلتون را نشنیده و با نام هنریش آشنائی نداشته باشد.

در مورد بابه قران نیز عین معضله عرض وجود کرد، تا اینکه به عنوان آخرین چانس، دلنادل  با دوست گرامی وحید قاسمی به تماس شدیم؛ از آنجایی که ایشان از هنرمندان جوان است که در همین بیست سال اخیر ظهور نموده، بر چکاد محبوبیت نشسته است؛ توقع کمی وجود داشت که اسم بابه قران را که در سالیان کودکی او چشم از جهان فرو بسته است؛ بداند. ولی از آنجائیکه یکی از ویژه گی های کارهای هنری وحید قاسمی استفاده از موسیقی مردمی کشور بوده، تلاش او در بهره وری از این گونۀ موسیقی برای حفظ اصالت های فرهنگ موسیقائی کشور در ساخته هایش و به ویژه توجه جدی وی به سبک های مردمی ساز و آواز و کاوش ها و پژوهش هایش در موسیقی  شمال کشور و استفاده از اصالتهای هنری آن در ساخته ها و خواندن او وضاحت کامل دارد؛ چنانچه در یکی از سی دی های خویش که آهنگی از شیوۀ موسیقی خلم را بابه قران نام داده و هنرمندانه اجرا کرده اند. ازینرو امیدوار بودیم که گرهی از مشکل ما خواهند گشود، که خوشبختانه چنین نیز شد. وحید جان قاسمی گفتند تصادفاً  چند سال پیش از این، از زبان چند تن از اهالی خلم ولایت سمنگان چیز های در بارۀ بابه قران شنیده اند که بر اساس آن (( اسم اصلی بابه، عبدالغفارست که در نخستین سالهای نو جوانی پیشۀ چوپانی ۳  داشته در دشت و دامان زمرد فام و پر از لالۀ یاقوتی حکومتی خلم ولایت سمنگان نی شبانی همدم و مونس شب و روزش بود و بعد ها انگشتانش با تارهای دلنواز دنبوره آشنا شد؛ سنگ یا قیران را نیز به مهارت می نواخت)).

ولی پسانها، هنگامی که کتاب خلم در درازای تاریخ نوشتۀ قاضی عبدالحی تاشقرغانی به دست نگارنده افتاد؛ واضح شد که مبنای معلومات جناب قاسمی نیز همین کتاب بوده است؛ زیرا درین اثر نوشته شده که اسم بابه قران عبدالغفارست و نام پدر او سلطان؛ در سال ۱۲۸۹ خورشیدی در گذر ده حسن شهر  تاشقرغان حکومتی خلم ولایت سمنگان دیده به جهان گشوده است. ۴

چون در سمت شمال کشور رسمست که مردم دوستان نزدیک شان را به القاب مستعاری یاد میکنند، که خود به آنان میدهند؛ این القاب به سبب  مهارت ها، تکیه کلام، عیوب جسمانی ، خصوصیات اخلاقی ، پیشۀ خود و یا پدر  شخص مورد نظر و مانند اینها  به افراد داده میشود؛ مانند کل قدوس، عبدالله علت جمله یی که مانند تکیه کلام استعمال میکرد؛ نظیر عبدالرشید دوستم به آن ملقب  ساختند. مارک زلوبین اتنو موزیکو لوجست امریکایی در کتاب ارزشمندش موسیقی در فرهنگ شمال افغانستان مینویسند که ((بابه قران که در آغاز هنرمند شوقی بوده، به مرور زمان به یک نوازندۀ مسلکی مبدل گشت؛چون رفقای دسته اش میخواستند بدانند که او در برنامه یی با آنها اشتراک میورزد یا خیر؟ در جواب آنها میگفت((قران ، قران؛ اگه قران داشته  باشه چرا نی با شما میرم))۵ و این قران، قران گفتن او سبب شد تا به بابه قران معروف گردیده، اسم اصلی اش فراموش شود.

زلوبین که در سال ۱۹۶۸م/۱۳۴۷ ش بابه قران را ملاقات نموده بود، مینویسد که وی در آن سال، در حدود هشتاد سال عمر داشت؛ که به این ترتیب سال پیدایش او را میتوان در حوالی ۱۲۶۷ ش/۱۸۸۹ م قید کرد. ولی تاریخی را قاضی تاشقرغانی سال تولد او دانسته، با این تاریخ بیست سال  تفاوت دارد. از آنجائیکه ثبت تاریخ تولد در خانوادۀ یک چوپان فاقد سواد در کشور ما امریست ناممکن؛ واضح میگردد که جناب قاضی  یا منبع معلومات دهندۀ ایشان این تاریخ را از روی حدس و گمان نوشته اند؛ و زلوبین نیز با آنکه یک پژوهشگر دقیق امریکاییست؛ درین مورد نا گریز از به کار بستن حدس و گمان بوده است؛ زیرا سیمای بابه قران را که نگارنده فقط یکبار در سال ۱۳۵۱ش در رادیو افغانستان هنگام مصاحبه با داکتر فیض الله ایماق مدیر برنامه های محلی رادیو دیده بود؛ تأئید نمیدارد. عکسهای این هنرمند که از همان برهۀ تاریخ به دسترس است؛ او را در سنین هشتاد ساله گی نشان نمیدهد؛ زیرا بابه قران با وجود کبر سن آدم دل زنده یی بود و ظاهرش با سن سال وی زیاد سازگار معلوم نمیشد. او باوجود ریش سفید، جسم توانمند و دل شادی داشت. و از طرفی دیگر خودش در همین مصاحبه، سن خویش را هفتاد سال وانمود کرده است که متن این گفتگو هم در آرشیڤ رادیو موجود است؛ و هم در مجلۀ پشتون ژغ به نشر رسیده بود. ۷ نکتۀ جالب درین مصاحبۀ بابه قران این بود که او در برابر مایکروفون رادیو نشسته؛ و مصاحبه اش روی نواز ضبط میشد. زمانیکه داکتر ایماق از او پرسید که به آواز کدام هنرمند بیشتر علاقه دارد؟ بابه قران به چهار طرفش نگریسته در حالی رنگ چهر اش اندکی به سرخی گرائیده بود سرش را نزدیک گوش فیض الله ایماق برده، کمی آهسته تر گفت: همی اوغان زن ! صدایش دل مه کباب می کنه، بسیار خوب می خواند. آواز بسیار پر سوز  داره.  داکتر ایماق باز پرسید: کدام هنرمند موسیقی پشتو را میگویی نامش چیست ؟  بابه قران در پاسخ گفت: نامشه نمیدانم گل گل داره؛ همو که میخوانه ((ورو، ورو قدم کیژده آشنا)).

منظور او قمرگل بود؛ و در ادامه گفت: (از رخشانه خو نپرس! آوازش مره کشته؛ ساربان را هم دوست دارم))۸ و این حرف هایش نیز همه ثبت شد که ممکنست هنوز هم در آرشیڤ برنامه های محلی رادیو موجود باشد. پس سال تولد بابه قران براساس گفته یی خود او – که این هم تقربیی است-۱۲۸۱ش میشود. سال وفات بابه قران را نیز به صورت دقیق نمیدانیم؛ اما اینقدر معلوم گردید که وی تا پس از سقوط رژیم سلطنت در افغانستان نیز در قید حیات بوده است؛ زیرا در سال ۱۳۵۵ خورشیدی یحیی آصفی مؤسس افغان موزیک به قول جناب شمس الدین مسرور کستی مرکب از چهارده آهنگ او را در کابل به ثبت رساند که هر یک از کاپی های آنرا به مبلغ چهار صد و پنجاه افغانی عرضه میکرد؛ در حالیکه سایر کستهای تولید افغان موزیک بیست افغانی  بیشتر قیمت نداشتند. این گفتۀ هنرمند ورزیدۀ کشور آقای مسرور دو نکته  را می رساند؛ نخست اینکه بابه قران بین سال های ۱۳۵۵ و ۱۳۵۷ دیده از دنیا فرو بسته است؛ زیرا در فستیوال موسیقی  مردمی که بعد از کودتای ۷ ثور ۱۳۵۷ به اشتراک همه هنر مندان بزرگ ولایات کشور در کابل برپا شد، بابه وداع گفته باشد. دو دیگر اینکه خریدار کست های بابه قران مؤسسات و پژوهشگران خارجی بوده اند که او را به عنوان بزرگترین هنر مند سبک موسیقی شمال کشور میشناختند و از آثارش برای بررسی های اتنو موزیکلولوژی استفاده میکرده اند؛ زیرا در داخل افغانستان علاقه مندان موسیقی توانایی پرداخت ۴۵۰ افغانی را برای یک کست موسیقی نداشتند؛ به علت آنکه این مبلغ در آن زمان ثلث معاش ماهانۀ یک مامور دولت بود.

با آنکه سال وفات بابه قران را جناب قاضی عبدالحی تاشقرغانی قوس ۱۳۶۷ش قید کرده اند؛ و به این ترتیب وی باید یکصد سال زندگی کرده باشد؛ ولی پذیرش این تاریخ برای  در گذشت بابه قران نیز خالی از اشکال نیست؛ زیرا پس از کودتای هفتم ثور ۱۳۵۷ ش سراغی از بابه قران نداریم. اگر او درین سالیان زنده میبود، دولت وقت که تظاهر به مردمداری مینمود، از وی قدر میکرد و در امور تبلیغاتی از شهرت توده یی او سوء استفاده مینمود. دو دیگر اینکه هیچ یک از تاریخ های که جناب قاضی در مورد بابه قران یاد کرده، اساس درستی ندارد؛ چنانکه در مورد تأسیس گروهی مرکب از بابه قران، بنگیچه، و بابه نور نوشته اند که این دسته در سال ۱۳۶۰ تشکیل یافته بود؛ حال آنکه بنگیچه به تاریخ ۱۷ جدی ۱۳۵۹ به شهادت رسیده، و خود بابه قران نیز نباید درین سال زنده بوده باشد. گروهی را که او با بابه نور، حکیم و صمد تشکیل داد، در دورۀ شاهی بود که به قول شفاهی استاد واصف باختری، صوفی صاحب عشقری (که سال ۱۳۵۸ رخت از این جهان بر بسته است) در سفری که برای شرکت در مراسم نوروز و میلۀ گل سرخ به شهر مزار داشت، ضمن وصف برنامۀ موسیقی این دسته در شعری سروده بود:

مطربان همچون سخیداد و قران 

توله چی ها چون صمد اندر میان

اساس این فرمایش قاضی صاحب عزیز شاید عکسی باشد که تنی از انتوموزیکولوجست های خارجی در دهۀ پنجاه شمسی در باغ جهان نمای خلم، هنگام ثبت آهنگ ((بلبلک سنگ شکن)) بنگیچه و حمیدالله، برداشته است که بابه قران نیز به عنوان نوازنده در پهلوی آنان وجود دارد.

***


از آنجائیکه چوپانان و پاده بانان، رمه های گوسفند و گله های گاو را در دامان دشت های شاداب و کوه های سر به فلک کشیده و سر سبز به چرا میبرند؛ در طول روز و یا شبها تنهای تنها از دام های شان نگهداری میکنند؛ اغلب برای  فرار از تنهایی به نی پناه میبرند، و بابه قران نیز سالیان آغازین نوجوانی را با تمرین نی و بعد با تمرین دنبوره سپری کرد؛ و به گونه که خود میگفت: در بیست ساله گی که هنوز چوپان بود؛ دنبوره یی را به  قران خریده در بیابان های خلم به تمرین این ساز پرداخت ۹؛ چون درین رشته خود را صاحب استعداد یافت؛ خواست راز و رموز نواختن اصولی این ساز را از استادی فرا گیرد؛ پس در همان آوان به سوی تنبورنواز معروف خلم استاد حکیم معروف به حکیم تنبوری دست شاگردی دراز کرد؛ و در اندک مدت زیره کاری به نوا در آوردن دنبوره را آموخت. چون بزودی به خوشنوازی شهرت یافته، پایش به چایخانه های زادگاهش تاشقرغان باز گردید؛ و سپس مورد استقبال اهل بقیۀ سمنگان ، بلخ، جوزجان ، تخار و فاریاب قرار گرفت.

چایخانه ها در فرهنگ شمال کشور هم حیثیت رستوران را دارد و هم مقام هوتل را، زیرا مردانی که محصولاتی  صنعتی و یا زراعتی شان را برای فروش به مراکز شهر ها می آورند، ناگزیرند که روز برای صرف غذا و یا رفع خسته گی و شب برای استراحت روی تخت این چایخانه ها؛ در آن جا گرد هم آیند. و این گرد همایی های دور از خانه و خانواده که بعد از مجالس شادی و غم و یا مراسم دینی و مذهبی؛ مهمترین جمعا مدهای مردمی اند؛ دام روزی هنرمندان محلی نیز شمرده شده، به آنان مجال هنر نمایی می دهد. نقالان و افسانه گویان خوانند ها و نوازندگان ، مسخره بازان و مقلدان اجزای جدایی نا پذیر این مجالسند؛ و بابه قران نیز در دو چایخانه  ی معروف خلم که چنین زمینه ها را میسر کرده بود؛ گاهگاهی همچو یک هنر مند شوقی برای مردم می نواخت، چون شهرتش از مرزهای تاشقرغان فراتر رفت؛ پیشه اصلی را رها کرده در آغاز دهه ی دوم عمرش به مزار شریف رفت و به نوازنده گی پرداخت. در آن هنگام بابه برکت در اوج شهرت و محبوبیت قرار داشت؛ چون بابه قران از نزدیک با او آشنا گردید، رشته ی استوار مؤدت و دوستی بین شان بر قرار گردیده ، نتیجه آن شد که بابه قران از وی چیزهای زیادی بیاموزد و پیرو مکتب او گردد.در سالیان بعد بابه قران بسیاری از ساخته های این استادش را می نواخت تا آنها را از فراموشی نجات دهد، به گونه یی که جناب وحید قاسمی گفتند در بین مردم خلم دو نغمۀ بابه قران به نامهای بمبو برکت و باجه خانه یی یاد میگردد و این حرف، گفته استاد الفت آهنگ را تأئید میدارد که نغمۀ معروف بابه قران که در بین مردم کابل به نام او یاد میگردد، در اصل ساخته ی بابه بر کت ست، چنانکه پیش از این در بازشناسی بابه برکت یاد کردیم؛ اورا برخی از معاصرینش به سبب تحصیلات و اقامت او در هند، بابو برکت نیز مینامیدند؛ چون واژۀ بابو آن را به به بمبو تبدیل کرده اند. واژۀ بمبو صورت گفتاری «به ابنوه» و « انبوه» است که در زبان عوام به صورت عبارات بمبو، بمبو ری و بمبو قخک، کاربرد عام دارد، که نخستین و دومی به شکل تمسخر و طنز به مردان دارای ری انبوه و بزرگ و دومی به پیرو مردان نظرباز و بد چشم اطلاق می گردد. ولی مردم فعلی خلم که به علت بعد زمان، با نام بابه برکت کمتر آشنایی دارند، فکر می کنند که نغمه بمبو برکت به معنای ابنوه برکت و پر برکت ست، و آن نغمه را خانقاهی و نیایشی فکر می کنند؛ از طرف دیگر نغمه ی باجه خانه یی که بدون استدلال و گفتگو از ساخته های اوست؛ زیرا مؤسس و رهبر گروه باجه خانه ی مزار شریف بابه برکت ست که تقریبا همه آهنگ های آن که در قدیم  نواخته میشد، از ساخته های وی اند.  بهر حال بابه قران در اواخر عهد امانی به شهرتی در ولایات مجاور نیز دست مییابد و زمینۀ آن مهیا میگردد که موسیقی را به صورت جدی تری دنبال نموده، آن را به عنوان پیشه اش بر گزیند.

تعدادی از هنرمندان شوقی خلم که به شهر مزار شریف در رفتوآمد بودند؛ همراه با بابه قران تصمیم ایجاد دسته یی را میگیرند که قران نقل قول وحید  قاسمی با بابه قران تصمیم ایجاد دسته یی را می گیرند که قرار نقل قول وحید قاسمی از مردم خلم، در پهلوی بابه قران «حکیم طنبوری، صمد توله چی، شریف زیر بغلی نوار، اکه نور محمد غیچکی که بعدها او را بابه نور نیز میگفتند، و بچۀ رحمان دنبوره یی و خواننده اعضای این دسته بود اند». و همینهایند که سبک موسیقی خلمی  را انکشاف داده، در سرتاسر ولایات شمال کشور تعمیم بخشیدند. این گروه تا اواخر دهۀ سوم سدۀ شمسی حاضر فعال بوده و در سرتاسر کشور شهرت داشت. ولی حوزه یی فعالیت های آن از بدخشان تا فاریاب را فرا می گرفت و گاهگاهی در جشن های استقلال در کابل نیز هنر نمایی می کرده اند.

خواننده ی این گروه بچی رحمان (بچه رحمان) یعنی پسر رحمان که به علت شهرت و محبوبیت پدر هنرمندش در منطقه، به نام او شهرت یافته است، هنوز اسم خودش را نمی دانیم. و او از خوانندگان معروف و صاحب سبکی بود که هنوز ساخته هایش در بین هنر مندان مردمی ما عام است؛ مانند داستان توه و یا آهنگ 

ای سار بچی رحمان

گوش کنید ای عزیزان

سه شب و روز بخوانم

بیتم نمیشه تمام ۱۰

که بارها توسط بیلتون، گل محمد استالفی، حمید الله چاریکاری و دیگران خوانده شده است.

قرار معلومات محترم حفیظ انصاری کارمند سابق اداره ی برنامه های سینمایی تلویزیون افغانستان ، «حمان و یوسف دو برادر هنر مند و اهل تاشقرغان بودند. یوسف دنبوره چی عیا طبیعت و از یاران تورۀ معروف بود». این گفته های جناب انصاری را متن ترانه یی توره نیز تأئید میکند، که در آن آمده است: 

توره  جانم توره چی 

یوسف دنبوره چی

کتیش ده بلا مانده

مامد سنگچارکی ۱۱

بهر صورت ؛ آنانیکه چنین هنرمندان پیشتاز را از نظر انداخته توجه شان را در بررسی تاریخ موسیقی معاصر افغانستان صرف به خرابات کابل معطوف می نمایند؛ اشتباه چی که خیانتی را به تاریخ و فرهنگ کشور مرتکب می گردند؛ زیرا اگر سبکی از موسیقی  مروج کشور ما توسط هنرمندان و دانشمندان  محله ی خرابات کابل انکشاف داده شده، نوابغی  چون استاد سر آهنگ و امثال ایشان از آنجا سر بر آوردند؛ استادان صاحب سبک مکاتب دیگر موسیقی ما چون بابه قران؛ استاد حیدر تاری، کریم هروی، بابه بر کت، دری لوگری و ده ها تن دیگر از خلم هرات، مزار، لوگر، مشرقی، قندهار و سایر ولایات بر گنجینه ی موسیقی پرغنای ما نیز افزوده اند، که بنابر مشی یکطرفه و ناشیانه دولت های وقت برای جامعه به صورت درست شناسانده نشده اند، ولی آثار جاودانی اینها خود باعث شناخت شان در عرصه ی جهانی بوده است که نمونه یی از اینها شخصیت مورد بحث ما بابه قران است. با آنکه هنوز سه دهه ی کامل از سفر آنجهانی بابه قران نمی گذرد؛ به استثنای ولایات سمنگان، بلخ و تخار شاید اکنون در ولایات دیگر اسم او نیز برای همه گان آشنا نباشد؛۱۲ ولی آثارش که وقت به وقت از طرف مؤسسات هنری بین المللی انتشار یافته بر موسیقی  سایر کشورها نیز اثر می گذارد که حتی شامل امریکا هم می گردد. به طور نمونه؛ در مجموعه های بسیار نفیس و زیبای سفری به دنیا ناشناخته ی موسیقی 

Afghanistan: A Journey to an unknown Musical world 

که به تاریخ ۲۱ نوامبر سال ۱۹۹۵ از طرف شبکه ی جهانی  و افغانستان: دست ناخورده 

Afghanistan Untouched 

که به تاریخ ۷/۲۰۰۳ از طرف چار راهی سنت ها 

Traditional Crossroads 

به نشر رسیده ، پارچه های زیبای دنبوره ی بابه قران نیز  شاملست؛ و از طریق همین سی دی  هاست که برخی هنرمندان غرب قدم در جای پای بابه قران گذاشته اند؛ چنانکه سه چهار سال پیش از این شان پال  هنر مند جمیکایی الاصل امریکا آهنگ شیک ذت تنگ؛ مس انابلا 

Shake that thing; Ms. Annabella 

را از آهنگ معروف  بابه قران برداشته که تا به امروز نیز آهنگ روزست. هنرمند بزرگ هند و جهان راوی شنکر نیز در برنامۀ کنسرتش در عهد بریژنف در کاخ کریملین مسکو در اجرایی در را بهیروی گوشه یی از یک نغمۀ بابه قران را وارد کرده است ۱۳ که مانند قسمتی از آهنگ «انار انار» بابه برکت در اجرای ستار استاد رئیسخان بخش دلانگیزی از آن پارچه شمرده می شود.۱۴

دنبوره از جملۀ آلات موسیقی اصیل و ابتدایی کشو ماست که فقط دو تار داشت دسته یی آن فاقد پرده بندیست؛ ازینرو وسعت صدای آن بسیار محدود بوده؛ نواختن درست و اصولی این ساز نیز مهارت و تمرین زیادی می خواهد؛ تا انگشتان به قرار گرفتن در فواصل معین عادت کنند که نغمه ی مورد نظر از تار بروز نماید؛ از همینروست که بسیاری از آواز خوانان محلی که در کشور ما و پاردریا به همراهی این آلۀ موسیقی می خوانند؛ با حرکت دادن انگشتان به روی تنها دو سه فاصله متجانس با آواز شان، صرف آکورد می گیرند؛ ولی بابه قران هنرمندی بود که در همه موارد و مراحل با خواننده می نواخت و در تک نوازی های نیز نغمه های کاملی را به اجرا در میآورد؛ و این امر در نواختن پارچه های محلی وی محدود نمانده، در نغمات رادیویی اش نیز رعایت گردیده است؛ چنانچه در دو پارچه یی که توسط بابه قران و جلیل زلاند با هارمونیم و دنبوره نواخته شده و زیر شماره ی ۴۵۱۰ در آرشیڤ موسیقی رادیو افغانستان محفوظ است؛ کمال هنر بابه قران را در می یابیم و می شنویم که او از این آلۀ ابتدای برابر با آلات پیشرفتۀ موسیقی صدا میکشد؛ و حتی هارمونیم را به رقابت فرا می خواند؛ و این قول شادوران استاد سر آهنگ را به یاد می آورد که می گفتند: زیبایی اصلی در سدای ساز نی بلکه در طرز اجرای نوازنده ییست که در آن را مینوازد.

شیوه و سبک بابه قران بعد از و توسط شاگردانش دنبال گردیده، نامورترین آنها محمد جان معروف  به بنگیچه ی خمی یا تاشقرغانی و رحیم تخاری ست که اصلا اهل خلم ست؛ ولی به سبب اقامت دوامدار در ولایت تخار؛ به تخارری معروف گردیده است؛ و این دو با رادیو نیز همکاری داشتند؛ قرار گفتۀ وحید رستکه به نام حیدر کل شهرت داشت و ممکنست که هنوز هم در قید حیات باشد.۱۵

تعداد نغمه های ثبت شده ی بابه قران در رادیو افغانستان به صورت دقیق معلوم نیست؛ زیرا مسئولین تنبل و بی مسئولیت شعبه های موسیقی و آرشیڤ رادیو خود را زحمت نداده؛ به نوشتن «نغمۀ دنبوره» در عقب نوارهای آرشیف بسنده کرده اند. از دو نغمه ی نواخته شده توسط او و زلاند که در صفحات پیشین یاد شد؛ نگارنده با آنها از ایامی آشناست که برای نخستین بار در سال ۱۳۴۴ از ورای امواج رادیو شنیده بود؛ زیرا گوینده ی برنامه ی « آهنگ های جدید زنده یاد فقیر محمد معروف خیل- که در مکتب ابتدائیه معلم زبان پشتوی ما بود- در آن برنامه نوازنده گان این نغمات را باز شناسانده بودند. غیر ازین نغمات ساخت خود بابه قران، در سال ۱۳۵۱ پس از مصاحبه با داکتر ایماق؛ به فرمایش او سیزده نغمه ی دنبوره را در همان روز در رادیو ثبت نمود که ده تای آن نغمات آهنگ های فولکوری زبان اوزبیکی ماست؛ زیرا برنامه های محلی به این نغمه ها اشد ضرورت داشت؛ و علت نیز آن بود که همدرین سال بنابر ابتکار حکومت موسی شفیق؛ به ویژه تثبیت شخص صباح الدین کشککی وزیر اطلاعات و فرهنگ، برای نخستین بار برنامه هایی به زبان های اوزبیکی، پشه یی، ترکمنی و کاتی یا کته (نورستانی) به نشرات آغاز کرده بود؛ و در آرشیف موسیقی هیچ گونه موادی برای آنان وجود نداشت. این آهنگ های زیر بینند:

۱.وعده بیردینگ، کیلمادینگ (وعده دادی و نیامدی)

۲.قره!شیرین تیلم نی (بگو؛ شیرین زبانم)

۳.داد اولدیم (داد! مردم !!)

۴.جوره قوزیم، آل بلم (آغاز کنید، بره هایم!)

۵.المه چه انارینگ گه بلی (خوشا سیب انار مانندت)

۶-کیلینگ له یار اوینالیک (بیا یار که برقصیم)

۷.بالم گه اوخشایدور آوازینگ سنی (آوازت به پسرم می ماند)

۸.سوز له جانیم قیدین کیلدینگ (جانم بگو که از کجا آمدی؟)

۹.من بینوا قنداغ قیله ی( من بینوا چی باید بکنم؟)

۱۰.رومالیم بار، رومالیم بار (دستمال دارم دستمال دارم)

همچنان نغمۀ یک آهنگ دری و دو قطعۀ سازی  یا نغمات محلی را بر حسب ذیل در همین روز ثبت نموده است:

۱۱. توره جان

۱۲. نغمۀ در زابی ( درز آب از مناطق ولایت فاریابست)

۱۳. نغمۀ تاشقرغانی.

همانطوریکه بابه قران در هنرش نماینده ی نابترین بخش های فرهنگ اصیل کشور بود در پوشیدن لباس، طرز نواختن اخلاق، کردار و سخن گفتن نیز مانند بابه های دیگر موسیقی، نماینده ی فرهنگ بومی سر زمینش بود. او همیشه دستاری چنداولی بر سر داشت، کوپیچه نصواری رنگ درازی می پوشید که بالای آن چپن به تن می کرد و در کمرش دستمال  سرخ رنگ گل سیب می بست؛ و تسبیحی و یا حمیلی در گردن  می داشت. همیشه در تابستان ها چاروق یا پیزار به پا داشت که زمستان ها کلو جای آن را می گرفت. در وقت نواختن همیشه سر بلند تر از حد معمول نگهمیداشت، تا آنجائیکه رخش متمایل به آسمان می گردید؛ و نگاه های نافذش به سوی آسمان، نواختن او را ابهت خاص و حالت روحانی میداد که شنونده را بیشتر تحت تأثیر نغمات زیبای دنبوره اش قرار می داد. در حالیکه امروز می بینیم که برخی از هنرمندان پیرو مکتب موسیقی حضرت امیر خسرو بلخی ما می کوشند که با لباس هندی روی  ستیج بر آیند و کلمات دری را شکسته، شکسته و با تلفظ هندی ادا کنند؛ و هنر مندان جوان نیز باید با موی های دراز و لباس پر زرق و برق و مقداری آرایش ادای های مایکل جکسن را در آورند و غربی نمایی کنند. و این مسلمست که هنر بابه قران و امثال او نماینده ی فرهنگ اصیل کشور بوده؛ ماندگارست و هنر اینان مصرفی ، تقلیدی، فاقد اصالت و زوال پذیر.

از کمالات بابه قران یکی آن بود که با نوای دنبوره اش شتری را به رقص می آورد؛ چنانکه در عکس می بینید او در کنار شتر رقاص آرایش شدۀ خویش، در پای ویرانه های تاریخی معبد نوبهار بلخ، مشغول نواختن دنبوره ست و زنگ های بسته شده در زانوان شتر نشانه ی رقاص بودن آنست. بابه قران این شتر را بازنگر می نامید.

شاگرد بابه قران – بنگیچه – نیز سگی داشت که با نوای دنبوره ی وی به رقص در می آمد. زلوبین عکس هایی از این سگ رقاص را در کتاب موسیقی در فرهنگ شمال افغانستان به نشر سپرده که نمونۀ آن را در اینجا می آوریم.

نا گفته نماند که این دانشمند از عبدالله بزباز نیز یاد نموده؛ و عکسی از و و بزش را نیز چاپ کرده است. اما بز وی ساخت خودش بوده، با حرکات پنجه های هنر مند در نواختن دنبوره؛ در حرکت می آمده است. به عین شکل عکس ها و باز شناسی جوانی هنرمند در بامیان که مانند عبدالله بز مقوایی را به رقص در می آورد؛ در یکی از شماره های دهه ی هفتاد مجلۀ انتو موزیکولوژی به نشر رسیده که در همین لحظه به دسترس نگارنده قرار ندارد؛ زیرا کلکسیون آن مجله را دوازده سال پیش در کتابخانه دانشگاه بر کلی امریکا ورقگردانی کرده بود.