من مست و تو ديوانه
از کتاب: راگ هزره
، فصل احمد ظاهر
، بخش
،
احمد ظاهر
من مست و تو ديوانه، ما را کی برد خانه؟!
من چند ترا گفتم کم خور دو سه پيمانه؟!
در شهر يکی کس را هشيار نمی بينم
هر يک بَتَر از ديگر شوريده و ديوانه
جانا بخرابات آ، تا لذت جان بينی
جان را چه خوشی باشد بی صحبت جانانه؟!
از خانه برون رفتم، مستيم بپيش آمد
در هر نظرش مضمر صد گلشن و کاشانه
من چند ترا گفتم کم خور دو سه پيمانه؟!
در شهر يکی کس را هشيار نمی بينم
هر يک بَتَر از ديگر شوريده و ديوانه
جانا بخرابات آ، تا لذت جان بينی
جان را چه خوشی باشد بی صحبت جانانه؟!
از خانه برون رفتم، مستيم بپيش آمد
در هر نظرش مضمر صد گلشن و کاشانه