تنهای تنها
از کتاب: راگ هزره
، فصل صابر شیرزوی
، بخش
،
صابر شیرزوی
رفتی و بی تو با این جهان چی کنم، تنهای تنها
تنهای تنهایم با این جهان چی کنم، تنهای تنها
رفتی و با تو رفته بهاران، رفته بهاران
رفتی و با تو رفته بهاران، نی گل به شاخ و نی باد و بهاران
عالم خزان گشته، با این خزان چی کنم، تنهای تنها
تنهای تنهایم با این جهان چی کنم، تنهای تنها
سنگ است و چون گل، گل بی تو سنگ است
دیگر چمن را کی لطف و رنگ است
حال تو رحم سازم، این گلستان چی کنم، تنهای تنها
تنهای تنهایم با این جهان چی کنم، تنهای تنها
رفتی و با تو رفته بهاران، رفته بهاران
رفتی و با تو رفته بهاران، نی گل به شاخ و نی باد و بهاران
عالم خزان گشته، با این خزان چی کنم، تنهای تنها
تنهای تنهایم با این جهان چی کنم، تنهای تنها
سنگ است و چون گل، گل بی تو سنگ است
دیگر چمن را کی لطف و رنگ است
حال تو رحم سازم، این گلستان چی کنم، تنهای تنها