42

خنجر عشق

از کتاب: راگ هزره ، فصل احسان امان ، بخش ،
احسان امان

بر دلم مزن خنجر عشق
آزرده ام دیگر بس است
چون برگ پاییز از دوریت
افسرده ام دیگر بس است

من کوهی دردم موسم سردم
پژمرده ام دیگر بس است
در پای نازم دست تمنا
آورده ام دیگر بس است

چشمان مستم مهو تماشاست
ای شعله ای شهر سویم بیا
از جام چشم افسونگری تو
می خورده ام دیگر بس است

ای عطری گلها چو موج دریا
رسوای رسوا سویم بیا
من کوهی دردم موسم سردم
پژمرده ام دیگر بس است

بر دلم مزن خنجر عشق
آزرده ام دیگر بس است
چون برگ پاییز از دوریت
افسرده ام دیگر بس است