42

نگاهم کن ای معنی آفتاب

از کتاب: راگ هزره ، فصل زمزمه شب هنگام ، بخش ،
زمزمه شب هنگام

گاهم کن ای معنی آفتاب
ولب تشنه تر کن مرا با شراب!

ببین، بی سحر چشم های مرا
ببین، کهکشان صدای مرا

بیا گریه تا صبح روشن کنیم
سحر را بدوزیم و بر تن کنیم

بفهمیم آیینه و نور را
درختان درماندهء دور را

درآواز شبنم، شناور شویم
درآغاز پرواز، پرپر شویم

رویم آن طرفها که آبی تراست
سحردر نبود تو خاکستراست

بیا با من از عشق بالا رویم
به آنجا که هستیم، آنجا رویم

به جایی که خورشید پر می زند
به آنجا که مهتاب در میزند

ببین پشت در اوج پرواز را
نگه کن شب و شوق پرواز را

بیا پشتِ امروزِ شب، خم شویم
ز جنت گریزیم و آدم شویم

من و تو بزرگیم، آلاله ایم
من و تو دو قلبیم و یک ناله ایم

نگاه تو آیینه دار من است
و چشمان تو، نوبهار من است...

ببین کودکان شب و بیشه را
ببین قحطی نور و اندیشه را

درینجا به جز مرگ آیینه نیست
و رستم دراندوه تهمینه نیست

درینجا شقایق تلف می شود
و گلبرگ شبنم علف می شود

همه پشت پا می زنند آب را
و باور ندارند مهتاب را

چکاوک اسیر است در دست باد
و دلها ندارند اصلاًً سواد

بیا باور عشق در دست ماست
بلندای این زندگی پست ماست ...