42

عمرم به سر رسید

از کتاب: راگ هزره ، فصل الیاس شهنا ، بخش ،
الیاس شهنا

عمرم به سر رسید و به دردم کسى نخورد
قامت ز غم خمید و به دردم کسى نخورد

از لابلاى ابر سیاهِ دو چشم من
خون دلم چکید و به دردم کسى نخورد

مرغ هوس گرسنه و لب تشنه، نا امید
از دست من پرید و به دردم کسى نخورد

با تیغ سرنوشت جگر پاره پاره شد
عالم شنید و دید و به دردم کسى نخورد

از شاخه هاى شوق و امیدم شکوفه ها
بر جاده ها تکید و به دردم کسى نخورد

مشکل حکایتیست که از جور روزگار
این دل چه ها کشید و به دردم کسى نخورد

فریاد و ناله هاى پر از حسرت مرا
هفت آسمان شنید و به دردم کسى نخورد

جسمم به زیر خاک شد و روح من زراب
پیش خدا رسید و به دردم کسى نخورد