به مثل غنچه
از کتاب: راگ هزره
، فصل رامين فضلي
، بخش
،
رامين فضلي
به مثل غنچه تنگی ای دل ای دل
با ما دایم به جنگی ای دل ای دل
اگر دستم رسد خونت بریزم
ببینم تا چی رنگی ای دل ای دل
بهارم میشگفت از نگاهت او از نگاهت
پر از گل گشته جان من براهت او جان براهت
بهاری رفته ام دیگر نیاید
نگار رفته ام دیگر نیاید
دریغ از تیرهای خاک و خوردم
شکار رفته ام دیگر نیاید
وا قایق ران به کجا میروی
در نیمه شب ها چرا میروی
دلبرم را دریا ربوده
در میان امواج غنوده
میروم تا پیدایش کنم
ای قایق ران به کجا میروی
در قلب دریا چرا میروی
بی کس و بینوا میروی
با ما دایم به جنگی ای دل ای دل
اگر دستم رسد خونت بریزم
ببینم تا چی رنگی ای دل ای دل
بهارم میشگفت از نگاهت او از نگاهت
پر از گل گشته جان من براهت او جان براهت
بهاری رفته ام دیگر نیاید
نگار رفته ام دیگر نیاید
دریغ از تیرهای خاک و خوردم
شکار رفته ام دیگر نیاید
وا قایق ران به کجا میروی
در نیمه شب ها چرا میروی
دلبرم را دریا ربوده
در میان امواج غنوده
میروم تا پیدایش کنم
ای قایق ران به کجا میروی
در قلب دریا چرا میروی
بی کس و بینوا میروی