تو برگردی
از کتاب: راگ هزره
، فصل فرهاد غفور
، بخش
،
فرهاد غفور
نمیگویم فلک زین کجروی هایت تو برگردی
شب وصل است و خواهم اندکی آهسته تر گردی
نمیگویم فلک زین کجروی هایت تو برگردی
شب وصل است و خواهم اندکی آهسته تر گردی
ز مهتاب رخش کاشانه ای من روشن است امشب
اگر وقت طلوعت آمد ای خورشید تو برگردی
تو برگردی، تو برگردی
تو ای مرغ سحر بر هم زدی هنگامه ای عیشم
تو ای مرغ سحر بر هم زدی هنگامه ای عیشم
الهی غیب شوی، افسرده و بی بال و پر گردی
الهی غیب شوی، افسرده و بی بال و پر گردی
نمیگویم فلک زین کجروی هایت تو برگردی
شب وصل است و خواهم اندکی آهسته تر گردی
ز مهتاب رخش کاشانه ای من روشن است امشب
اگر وقت طلوعت آمد ای خورشید تو برگردی
تو برگردی، تو برگردی
ز صدق دل دعای من همیشه با تو این باشد
ز صدق دل دعای من همیشه با تو این باشد
که در حُسن و لطافت بهتر از شمس و قمر گردی
که در حُسن و لطافت بهتر از شمس و قمر گردی
نمیگویم فلک زین کجروی هایت تو برگردی
شب وصل است و خواهم اندکی آهسته تر گردی
ز مهتاب رخش کاشانه ای من روشن است امشب
اگر وقت طلوعت آمد ای خورشید تو برگردی
تو برگردی، تو برگردی
شب وصل است و خواهم اندکی آهسته تر گردی
نمیگویم فلک زین کجروی هایت تو برگردی
شب وصل است و خواهم اندکی آهسته تر گردی
ز مهتاب رخش کاشانه ای من روشن است امشب
اگر وقت طلوعت آمد ای خورشید تو برگردی
تو برگردی، تو برگردی
تو ای مرغ سحر بر هم زدی هنگامه ای عیشم
تو ای مرغ سحر بر هم زدی هنگامه ای عیشم
الهی غیب شوی، افسرده و بی بال و پر گردی
الهی غیب شوی، افسرده و بی بال و پر گردی
نمیگویم فلک زین کجروی هایت تو برگردی
شب وصل است و خواهم اندکی آهسته تر گردی
ز مهتاب رخش کاشانه ای من روشن است امشب
اگر وقت طلوعت آمد ای خورشید تو برگردی
تو برگردی، تو برگردی
ز صدق دل دعای من همیشه با تو این باشد
ز صدق دل دعای من همیشه با تو این باشد
که در حُسن و لطافت بهتر از شمس و قمر گردی
که در حُسن و لطافت بهتر از شمس و قمر گردی
نمیگویم فلک زین کجروی هایت تو برگردی
شب وصل است و خواهم اندکی آهسته تر گردی
ز مهتاب رخش کاشانه ای من روشن است امشب
اگر وقت طلوعت آمد ای خورشید تو برگردی
تو برگردی، تو برگردی