42

دوش مهتاب چهـاردهـم بود،

از کتاب: راگ هزره ، فصل ترانه های خارجی با ترجمه دری ، بخش ،
ترانه های خارجی با ترجمه دری

 
آواز: غـــلام عـلـی
 
دوش مهتاب چهـاردهـم بود، هـمه شب افسـانه تو پخش مـیشـد
یکی گفت: مـاهتاب اسـت، دیگـری گفت: چهـره تو
مـن نیز آنجا بودم، از مـن نیز پرســیده شـد
خندیدم. خامـوشـی گزیدم. هـدفم پرده پوشـی تو بود
در این شهـر به دیدار چه کس روم؟ بـا بزمهـا بیگانه شـده ام
هـر یکی نام ترا بر زبـان مـیراند، هـر یکی دیوانه تسـت
پس از رهـا کـردن کـوچه ات، ناگزیر پارسـایی پیشه خـواهـم کـرد
جنگل از تو، کـوهسـار از تو، روسـتا از تو، دشـت از تو
مـن و آیین بندگی؟ آشـــفتگی؟ افتادگی؟
زیبـایی آشکارت چه "مهـربـانی" دیگـر بر سـرم خـواهـد بـاراند؟
نمـیدانم اشکهـا چـرا هـنگام لغزیدن روی پلکهـایم بـاز ایسـتادند
بـارش بـارش مهـر تو، دریا دریای ناکـرانمـند تو
ای بیدریغ پایان ناپیدا! هـرگز فـریادی سـر داده ام؟
وحشـتت را مـیشکیبم، سـودایت را در سـر دارم
بر مـن این نگاه دشـوارت؟ تهیدسـت نشسـته بر سـر راهـم
مگـر هیچ راهت را بسـته ام؟ مگـر هیچ دامـنت را گـرفته ام؟
آری آری! تو زیبـایی! لیک اینگـونه نیز نیسـتی
سـروده هـای کسی ترا چه پر آوازه سـاخته اند
اگـر مـیخـواهی سـرود بشـنوی، برو! بشـنو ای بیدرد!
چکامه نغز مـیسـراید: دلده ات، رسـوایت، سـراینده ات، انشـای تو