دلکم
از کتاب: راگ هزره
، فصل نگینه امانقلوا
، بخش
،
نگینه امانقلوا
به همو خندهٔ مست، دلکم رفته ز دست
کوزهٔ صبر دلم، وای افتاد و شکست
داغ داغ ای دلکم، دل خوشباورکم
کی شود که کمکی، بشیند در برکم
خود به خود گفته بودم، که عاشقی آسانست
وای خاک آسانست، الا دل در گریانست
گل صدبرگ سفید، دل عاشق باامید
وای میلرزد دلم، برابر برگکی بید
یارک بیدارکم، آهوی صحرا
من ندانم که دلش از دلم آگاه است
دلکم پرهوسه، کفتر در قفسه
آه این سوز دلم برابر هر نفسه
یارک بیدارکم، آهوی صحرا
من ندانم که دلش از دلم آگاه است
خود به خود گفته بودم، که عاشقی آسانست
وای خاک آسانست، الا دل در گریانست
کوزهٔ صبر دلم، وای افتاد و شکست
داغ داغ ای دلکم، دل خوشباورکم
کی شود که کمکی، بشیند در برکم
خود به خود گفته بودم، که عاشقی آسانست
وای خاک آسانست، الا دل در گریانست
گل صدبرگ سفید، دل عاشق باامید
وای میلرزد دلم، برابر برگکی بید
یارک بیدارکم، آهوی صحرا
من ندانم که دلش از دلم آگاه است
دلکم پرهوسه، کفتر در قفسه
آه این سوز دلم برابر هر نفسه
یارک بیدارکم، آهوی صحرا
من ندانم که دلش از دلم آگاه است
خود به خود گفته بودم، که عاشقی آسانست
وای خاک آسانست، الا دل در گریانست