42

تنها شدم، تنها!

از کتاب: راگ هزره ، فصل احمد ظاهر ، بخش ،
احمد ظاهر

تنها شدم، تنها!
آسوده از غوغا شدم
از بس که خوردم خون دل
چون غنچه از هم وا شدم

باز از سر آی هر فصل
ای مرغ دل! فریاد کن گلهای این گلزار را
تنها شدم، تنها
آسوده از غوغا شدم
از بس که خوردم خون دل
چون غنچه از هم وا شدم

من عاشق تنهاییم خود محرم راز خودم
با نغمه فریاد زن بگو:
تنها شدم، تنها
آسوده از غوغا شدم
از بس که خوردم خون دل
چون غنچه ی غمها شدم