بازگشت
از کتاب: راگ هزره
، فصل اسد بدیع
، بخش
،
اسد بدیع
غروب در نفس گرم جاده خواهم رفت
پياده آمده بودم، پياده خواهم رفت
طلسم غربتم امشب شكسته خواهدشد
و سفرهای كه تهی بود، بسته خواهدشد
و در حوالی شبهای عيد، همسايه!
صدای گريه نخواهی شنيد، همسايه!
همان غريبه كه قلك نداشت، خواهد رفت
و كودكی كه عروسك نداشت، خواهد رفت
طلسم غربتم امشب شكسته خواهد شد
و سفرهام كه تهی بود، بسته خواهد شد
غروب در نفس گرم جاده خواهم رفت
پياده آمده بودم، پياده خواهم رفت
پياده آمده بودم، پياده خواهم رفت
طلسم غربتم امشب شكسته خواهدشد
و سفرهای كه تهی بود، بسته خواهدشد
و در حوالی شبهای عيد، همسايه!
صدای گريه نخواهی شنيد، همسايه!
همان غريبه كه قلك نداشت، خواهد رفت
و كودكی كه عروسك نداشت، خواهد رفت
طلسم غربتم امشب شكسته خواهد شد
و سفرهام كه تهی بود، بسته خواهد شد
غروب در نفس گرم جاده خواهم رفت
پياده آمده بودم، پياده خواهم رفت