42

عاشق نشوی که دل و جان می سوزد

از کتاب: راگ هزره ، فصل اجمل کابلی ، بخش ،
اجمل کابلی

عاشق نشوی که دل و جان می سوزد
عاشق نشوی که استخوان می سوزد
عاشق گر شدی طلب کن یارت باوفایی
گربی وفا بود جان وجهان میسوزد

هرگز نکنی تکیه به یار بی وفایی
هرگز نکنی دل را بنامش تسلایی
بی وفا می خورد گوشت و پوست عاشق
پروا دل ات را ندارد به خدا

من داغ جفا در سینه دارم یاران
صد شور و نوا در سینه دارم یا ران
کس نیست که پرسد از حال دل من
اتشی بر پا در سینه دارم یاران