هر جا که سفر کردم تو همسفرم بودی
از کتاب: راگ هزره
، فصل ساربان
، بخش
،
ساربان
هر جا که سفر کردم تو همسفرم بودی
وز هر طرفی رفتم تو راه برم بودم
با هر که سخن گفتم پاسخ ز تو بشنفتم
با هرچه نظر کردم تو در نظرم بودی
هر شب که قمر تابيد صبح که سر زد شمس
در گردش روز و شب شمس و قمرم بودی
در صبحدم عشرت همدوش توت ميرفتم
درشامگهء غربت بالين سرم بودی
در خندهء من چون ناز در کن لبم خفتی
در گريهء من چون اشک در چشم ترم بودی
چون طرح غزل کردم بيت الغزلم گشتی
چون عرض هنر کردم زيب هنرم بودی
آواز چو ميخواندم سوز ته به سازم بود
پرواز چو ميکردم تو بال و پرم بودی
هرگز دل من جز تو يار ديگری نگزيد
در خواست که بگزيند يار دگرم بودی
سرمد به ديار خود از راه نرسيده گفت
هر جا که سفر کردم تو همسفرم بودی
وز هر طرفی رفتم تو راه برم بودم
با هر که سخن گفتم پاسخ ز تو بشنفتم
با هرچه نظر کردم تو در نظرم بودی
هر شب که قمر تابيد صبح که سر زد شمس
در گردش روز و شب شمس و قمرم بودی
در صبحدم عشرت همدوش توت ميرفتم
درشامگهء غربت بالين سرم بودی
در خندهء من چون ناز در کن لبم خفتی
در گريهء من چون اشک در چشم ترم بودی
چون طرح غزل کردم بيت الغزلم گشتی
چون عرض هنر کردم زيب هنرم بودی
آواز چو ميخواندم سوز ته به سازم بود
پرواز چو ميکردم تو بال و پرم بودی
هرگز دل من جز تو يار ديگری نگزيد
در خواست که بگزيند يار دگرم بودی
سرمد به ديار خود از راه نرسيده گفت
هر جا که سفر کردم تو همسفرم بودی