116

اینجا دلم گرفته و دلگیر می زنند

از کتاب: دیوان اشعار ، غزل
09 April 2014

اینجا دلم گرفته و دلگیر می زنند

اینجا به عشق وعاطفه شمشیر می زنند


اینجا روال در بدری در شگفتن است

اینجا شگون هر چه به تقدیر می زنند


اینجا گره ز کار گشودن خطا بُوَد

اینجا گلو به زخمه و زنجیر می زنند


اینجا طبیب نیست کند التیام کس

اینجا به زخم ها نمک و سیر می زنند


اینجا هزار کار غلط را ندیدن است

اینجا شرف به پایه ای تشویر می زنند


اینجا هر آنچه نیستی آن می کنند خطاب

اینجا فسانه های بم و زیر می زنند


اینجا شکوه و دبدبه از فقر بدتر است

اینجا به خلق طعنه و تحقیر می زنند


اینجا تردد گِله است و فغان و آه

اینجا به آسمان خدا تیر می زنند


اینجا ز دین سخن نتوانی به لب بری

اینجا ز جهل دست به تکفیر می زنند


اینجا تلاش و با همی هرگز بکار نیست

اینجا به سعی و همدلی تاخیر می زنند


اینجا خدا یاد نگردد به سال و ماه

اینجا زیارت است و دمی پیر می زنند


اینجا سیاه است از دل و تا دیده ها همه

اینجا گنه به رنگ و رخ شیر می زنند


اینجا ز واژه های نیکو کی بلب برند

اینجا جفنگ و یاوه به تصدیر می زنند


اینجا نفس کشیدن اخلاق ماتم است

اینجا به نور و روشنی تکدیر می زنند


اینجا ز آبرو نکنند یاد هیچ گاه

اینجا سخن ز آلتِ تذکیر می زنند


اینجا به بی ادب شدگان وصف میکنند

اینجا کلامی نعره و تقریر می زنند


اینجا ستمگر از پدر و مادر هم نیکوست

اینجا فریب و تهمت و تذویر می زنند


اینجا ترانه های خرد خاک می شوند

اینجا به بد روش شده تعذیر می زنند


اینجا به عیب پوشی ندارند باوری

اینجا خطا به ای ای و تشهیر می زنند


اینجا مکان بود و بقا نیست تا ابد

اینجا به سر پناه همه تجیر می زنند


اینجا ز دست دغدغه و شور و ماجرا

محمود را به ناله ای شبگیر می زنند