اینجا دلم گرفته و دلگیر می زنند
اینجا دلم گرفته و دلگیر می زنند
اینجا به عشق وعاطفه شمشیر می زنند
اینجا روال در بدری در شگفتن است
اینجا شگون هر چه به تقدیر می زنند
اینجا گره ز کار گشودن خطا بُوَد
اینجا گلو به زخمه و زنجیر می زنند
اینجا طبیب نیست کند التیام کس
اینجا به زخم ها نمک و سیر می زنند
اینجا هزار کار غلط را ندیدن است
اینجا شرف به پایه ای تشویر می زنند
اینجا هر آنچه نیستی آن می کنند خطاب
اینجا فسانه های بم و زیر می زنند
اینجا شکوه و دبدبه از فقر بدتر است
اینجا به خلق طعنه و تحقیر می زنند
اینجا تردد گِله است و فغان و آه
اینجا به آسمان خدا تیر می زنند
اینجا ز دین سخن نتوانی به لب بری
اینجا ز جهل دست به تکفیر می زنند
اینجا تلاش و با همی هرگز بکار نیست
اینجا به سعی و همدلی تاخیر می زنند
اینجا خدا یاد نگردد به سال و ماه
اینجا زیارت است و دمی پیر می زنند
اینجا سیاه است از دل و تا دیده ها همه
اینجا گنه به رنگ و رخ شیر می زنند
اینجا ز واژه های نیکو کی بلب برند
اینجا جفنگ و یاوه به تصدیر می زنند
اینجا نفس کشیدن اخلاق ماتم است
اینجا به نور و روشنی تکدیر می زنند
اینجا ز آبرو نکنند یاد هیچ گاه
اینجا سخن ز آلتِ تذکیر می زنند
اینجا به بی ادب شدگان وصف میکنند
اینجا کلامی نعره و تقریر می زنند
اینجا ستمگر از پدر و مادر هم نیکوست
اینجا فریب و تهمت و تذویر می زنند
اینجا ترانه های خرد خاک می شوند
اینجا به بد روش شده تعذیر می زنند
اینجا به عیب پوشی ندارند باوری
اینجا خطا به ای ای و تشهیر می زنند
اینجا مکان بود و بقا نیست تا ابد
اینجا به سر پناه همه تجیر می زنند
اینجا ز دست دغدغه و شور و ماجرا
محمود را به ناله ای شبگیر می زنند