42

بتی دارم که گرد گل ز سنبل سایه بان دارد

از کتاب: راگ هزره ، فصل رامين فضلي ، بخش ،
رامين فضلي

بتی دارم که گرد گل ز سنبل سایه بان دارد
ز سنبل سایه بان دارد
بهار عارضش خطی به خون ارغوان دارد
به خون ارغوان دارد

بتی دارم که گرد گل ز سنبل سایه بان دارد
ز سنبل سایه بان دارد
بهار عارضش خطی به خون ارغوان دارد
به خون ارغوان دارد

اگر مردم ز من پرسد چرا رنگت خزان گشته
اگر مردم ز من پرسد چرا رنگت خزان گشته
جوابشان همین گویم عزیزی در سفر دارم
عزیزی در سفر دارم
بهار عارضش خطی به خون ارغوان دارد
به خون ارغوان دارد
بتی دارم که گرد گل ز سنبل سایه بان دارد
ز سنبل سایه بان دارد

چو عاشق می‌شدم گفتم که بردم گوهر مقصود
چو عاشق می‌شدم گفتم که بردم گوهر مقصود
ندانستم که این دریا چه موج خون فشان دارد
چه موج خون فشان دارد
بهار عارضش خطی به خون ارغوان دارد
به خون ارغوان دارد

بتی دارم که گرد گل ز سنبل سایه بان دارد
ز سنبل سایه بان دارد
بهار عارضش خطی به خون ارغوان دارد
به خون ارغوان دارد
به خون ارغوان دارد
به خون ارغوان دارد