لالهی داغدیده را مانم
از کتاب: راگ هزره
، فصل احمد ظاهر
، بخش
،
احمد ظاهر
لالهی داغدیده را مانم
کشت آفت رسیده را مانم
دست تقدیر از تو دورم کرد
گل از شاخ چیده را مانم
نتوان برگرفتنم از خاک
اشک از رخ چکیده را مانم
پیش خوبانم اعتباری نیست
جنس ارزان خریده را مانم
نی سر انجامی و نی آرامی
مرغ بی آشیانه را مانم
برق آفت، در انتظار من است
سبزهی نو دمیده را مانم
دست و پا میزنم به خون جگر
صید در خون تپیده را مانم
تو غزال رمیده را مانی
من کمان خمیده را مانم
به من افتادگی صفا بخشد
سایهی آرمیده را مانم
در نهادم سیاهکاری نیست
پرتو افشان سپیده را مانم
گفتمش ای پری کی را مانی؟
گفت: بخت رمیده را مانم
دلم از داغ او گداخت «رهی»
لالهی داغدیده را مانم
کشت آفت رسیده را مانم
دست تقدیر از تو دورم کرد
گل از شاخ چیده را مانم
نتوان برگرفتنم از خاک
اشک از رخ چکیده را مانم
پیش خوبانم اعتباری نیست
جنس ارزان خریده را مانم
نی سر انجامی و نی آرامی
مرغ بی آشیانه را مانم
برق آفت، در انتظار من است
سبزهی نو دمیده را مانم
دست و پا میزنم به خون جگر
صید در خون تپیده را مانم
تو غزال رمیده را مانی
من کمان خمیده را مانم
به من افتادگی صفا بخشد
سایهی آرمیده را مانم
در نهادم سیاهکاری نیست
پرتو افشان سپیده را مانم
گفتمش ای پری کی را مانی؟
گفت: بخت رمیده را مانم
دلم از داغ او گداخت «رهی»
لالهی داغدیده را مانم