جز سوختن به یادت مشقی دگر ندارم
از کتاب: راگ هزره
، فصل استاد هماهنگ
، بخش
،
استاد هماهنگ
جز سوختن به یادت مشقی دگر ندارم
در پرتو چراغی پروانه مینگارم
روز نشاط شب کرد آخر فراق یارم
خود را اگر نسوزم شمعی دگر ندارم
بیکس شهید عشقم خاک مرا بسوزید
خاکستری زند کاش گل بر سر مزارم
زین باغ شبنم من دیگر چه طرف بندد
آیینهای شکستم رنگی نشد دچارم
شوقی که رنگ دل ریخت در کارگاه امکان
وقف گداز میخواست یک آبگینهوارم
شمع بساط الفت نومید سوختن نیست
در آتشم سراپا تا زیر پاست خارم
خاکم به باد دادند اما به سعی الفت
در سایهٔ خط او پر میزند غبارم
صبر آزمای عشقت در خواب بینیازیست
گرداندنم چه حرفست پهلوی کوهسارم
بیفهم معنیی نیست بر دل تنیدن من
تمثال کردهام گم آیینه میفشارم
بیدل به معبد عشق پروای طاعتم نیست
چندانکه میتپد دل من سبحه میشمارم
در پرتو چراغی پروانه مینگارم
روز نشاط شب کرد آخر فراق یارم
خود را اگر نسوزم شمعی دگر ندارم
بیکس شهید عشقم خاک مرا بسوزید
خاکستری زند کاش گل بر سر مزارم
زین باغ شبنم من دیگر چه طرف بندد
آیینهای شکستم رنگی نشد دچارم
شوقی که رنگ دل ریخت در کارگاه امکان
وقف گداز میخواست یک آبگینهوارم
شمع بساط الفت نومید سوختن نیست
در آتشم سراپا تا زیر پاست خارم
خاکم به باد دادند اما به سعی الفت
در سایهٔ خط او پر میزند غبارم
صبر آزمای عشقت در خواب بینیازیست
گرداندنم چه حرفست پهلوی کوهسارم
بیفهم معنیی نیست بر دل تنیدن من
تمثال کردهام گم آیینه میفشارم
بیدل به معبد عشق پروای طاعتم نیست
چندانکه میتپد دل من سبحه میشمارم