42

فرصت

از کتاب: راگ هزره ، فصل لطیفه عزیزی ، بخش ،
لطیفه عزیزی

من اگر فرصت نکردم تو بیا پرسان من
عشق قهر و آشتی دارد عزیز جان من
مهمان نازنینم از سفر کی میرسی؟
مهمان نازنینم از سفر کی میرسی؟
آب من گردیده گرم و، آب من گردیده گرم و سرد گشته نان من
عشق قهر وآشتی دارد جان من
خیر باشد عاقبت روزی پشیمان میشوی، خیر باشد عاقبت روزی پشیمان میشوی
خیر باشد عاقبت روزی پشیمان میشوی، خیر باشد عاقبت روزی پشیمان میشوی
با تو سر میگردد، با تو سر میگردد آخر کار بی سامان من
عشق قهر و آشتی دارد عزیز جان من