42

دنیاست خوب دنیا لیکن وفا ندارد

از کتاب: راگ هزره ، فصل استاد سرآهنگ ، بخش ،
استاد سرآهنگ

غنیمت دان و می نوش در گلستان
که گل تا هفته دیگر نباشد

مغرور مشو که خوانی ورقی
زان روز حذر کن که ورق برگردد

دنیاست خوب دنیا لیکن وفا ندارد
دارد چو بیوفایی یک آشنا ندارد

اهل دنیا عاشق جاهند از بی‌دانشی
آتش سوزان به چشم‌کودک نادان زر است

زین چمن برگ گلی نیست نگرداند رنگ
با خبر باش که امروز تو فردا دارد

می نوش زمین بسکه فرو برده شهان را
نادر بود آن گور که بهرام ندارد

هرچیز در شکستن اواز می برآرد
اما شکست دلها هرگز صدا ندارد

خون گریه میکند در و دیوار روزگار
آیا که کدامین دل نازک شکسته است

دل چو شیشهء من نازک است و میترسم
خدا کند به تو سنگین دل آشنا نشود

این حرف را به تکرار از هر کسی شنیدم
ظالم بروی دنیا تربیت چرا ندارد

دیدی که خون ناحق پروانه شمع را
فرصت چنان نداد که شب را سحر کند

فرش من بوریا و فرش توانگر قالین
شیر قالین دگر و شیر نیستان دگر است