42

دو زلفانت بود تار ربابم

از کتاب: راگ هزره ، فصل شادکام ، بخش ،
شادکام

دو زلفانت بود تار ربابم
چه میخواهی از این حال خرابم
تو که با ما سر یاری نداری
چرا هر نیمه شب آیی به خوابم

بتا در قصد آزارم چرایی
گلم گر نیستی خارم چرایی
تو که باری ز دوشم بر نداری
همیشه بار سر بارم چرایی

به سودای تو سودا میره از یاد
به دیدارت تمنا میره از یاد
به پیشت آنقدرکلافه میشم
که قانون تماشا میره از یاد