جان هیچ و جسد هیچ و نفس هیچ و بقا هیچ
از کتاب: راگ هزره
، فصل استاد سرآهنگ
، بخش
،
استاد سرآهنگ
جان هیچ و جسد هیچ و نفس هیچ و بقا هیچ
ای هستی تو ننگ عدم تا به کجا هیچ
دیدی عدم هستی و چیدی الم دهر
با این همه عبرت ندمید از تو حیا هیچ
مستقبل اوهام چه مقدار جنون داشت
رفتیم و نکردیم نگاهی به قفا هیچ
آیینهٔ امکان هوسآباد خیال ست
تمثال جنون گر نکند زنگ و صفا هیچ
زنهار حذر کن ز فسونکاری اقبال
جز بستن دستت نگشاید ز حنا هیچ
خلقیست نمودار درین عرصهٔ موهوم
مردی و زنی باخته چون خواجه سرا هیچ
بر زلهٔ این مایده هرچند تنیدیم
جز حرص نچیدیم چوکشکول گدا هیچ
تا چند کند چارهٔ عریانی ما را
گردون که ندارد به جز این کهنه درا هیچ
منزل عدم و جاده نفس ما همه رهرو
رنج عبثی میکشد این قافله با هیچ
بیدل اگر این است سر و برگ کمالت
تحقیق معانی غلط و فکر رسا هیچ
ای هستی تو ننگ عدم تا به کجا هیچ
دیدی عدم هستی و چیدی الم دهر
با این همه عبرت ندمید از تو حیا هیچ
مستقبل اوهام چه مقدار جنون داشت
رفتیم و نکردیم نگاهی به قفا هیچ
آیینهٔ امکان هوسآباد خیال ست
تمثال جنون گر نکند زنگ و صفا هیچ
زنهار حذر کن ز فسونکاری اقبال
جز بستن دستت نگشاید ز حنا هیچ
خلقیست نمودار درین عرصهٔ موهوم
مردی و زنی باخته چون خواجه سرا هیچ
بر زلهٔ این مایده هرچند تنیدیم
جز حرص نچیدیم چوکشکول گدا هیچ
تا چند کند چارهٔ عریانی ما را
گردون که ندارد به جز این کهنه درا هیچ
منزل عدم و جاده نفس ما همه رهرو
رنج عبثی میکشد این قافله با هیچ
بیدل اگر این است سر و برگ کمالت
تحقیق معانی غلط و فکر رسا هیچ