42

شرینجان جان من جانته قربان شوم

از کتاب: راگ هزره ، فصل هنرمند ناپیدا ، بخش ،
هنرمند ناپیدا

شرینجان جان من جانته قربان شوم
صدقهء لعل لبت از دل و از جان شوم
بیا که رویه با رویت بمانم
سره بالای زانویت بمانم
سرم بالای زانویت چه باشه
لبم با لب خوشبویت بمانم

به زلفان سیهء انبرینت
به مهراب کجکهای جبینت
اگر صدسال مرا بخاک سپارند
نمی مانم دوچشمم برزمینم

گلی یا بلبلی یا باغبانی
چرا از بوستان در دل نهانی
حالا که غنچه ای یک بوسه میتی
فداء ما شوی از دیگرانی