42

عاشقانه

از کتاب: راگ هزره ، فصل اجمل زهین ، بخش ،
اجمل زهین

از عشق و عاشقی من بی نصیبم
شدم بیمار و درد و بی طبیبم
خدایا نازنین من کجا شد
به شهر بی کسی زار و غریبم
خدایا نازنین من کجا شد
به شهر بی کسی زار و غریبم

به هر گل بگذرم بوی تو دارد
نگاه من فقد سوی تو دارد
به هر جا بلبل گم کرده راهی
امید دیدن روی تو دارد
به هر جا بلبل گم کرده راهی
امید دیدن روی تو دارد

از عشق و عاشقی من بی نصیبم
شدم بیمار و درد و بی طبیبم
خدایا نازنین من کجا شد
به شهر بی کسی زار و غریبم

بچرخان دامن گلدار خود را
دریغ از من نکن دیدار خود را
بسویم چون کبوتر ها رها کن
نگاه از غزل سرشار خود را
بسویم چون کبوتر ها رها کن
نگاه از غزل سرشار خود را

از عشق و عاشقی من بی نصیبم
شدم بیمار و درد و بی طبیبم
خدایا نازنین من کجا شد
به شهر بی کسی زار و غریبم

ترا ای مثل گل ها دوست دارم
خدا داند که تنها دوست دارم
منم ماهی دلتنگ جدایی
ترا مانند دریا دوست دارم
منم ماهی دلتنگ جدایی
ترا مانند دریا دوست دارم

از عشق و عاشقی من بی نصیبم
شدم بیمار و درد و بی طبیبم
خدایا نازنین من کجا شد
به شهر بی کسی زار و غریبم
خدایا نازنین من کجا شد
به شهر بی کسی زار و غریبم