42

وای آن دل که بدو از تو نشانی نرسد

از کتاب: راگ هزره ، فصل نصرت پارسا ، بخش ،
نصرت پارسا

وای آن دل که بدو از تو نشانی نرسد
مرده آن تن که بدو مژده جانی نرسد
وای آن دل که ز عشق تو در آتش نرود
همچو زر خرج شود هیچ به کانی نرسد
سخن عشق چو بی‌درد بود بر ندهد
جز به گوش هوس و جز به زبانی نرسد
حس چو بیدار بود خواب نبیند هرگز
از جهان تا نرود دل به جهانی نرسد
این زمان جهد بکن تا ز زمان بازرهی
پیش از آن دم که زمانی به زمانی نرسد
تیره صبحی که مرا از تو سلامی نرسد
تلخ روزی که ز شهد تو بیانی نرسد