لب دريا، سحر گاهان و باران
از کتاب: راگ هزره
، فصل هنرمند نابیدا
، بخش
،
هنرمند نابیدا
لب دريا، سحر گاهان و باران
هوا، رنگ غم چشم انتظاران
نمي پيچد صداي گرم خورشيد
نمي تابد چراغ چشم ياران !
خروش و خشم توفان است و، دريا
به هم مي كوبد امواج رها را
دلي از سنگ مي خواهد، نشستن
تماشاي هلاك موج ها را
هوا، رنگ غم چشم انتظاران
نمي پيچد صداي گرم خورشيد
نمي تابد چراغ چشم ياران !
خروش و خشم توفان است و، دريا
به هم مي كوبد امواج رها را
دلي از سنگ مي خواهد، نشستن
تماشاي هلاك موج ها را