42

لب دريا، سحر گاهان و باران

از کتاب: راگ هزره ، فصل هنرمند نابیدا ، بخش ،
هنرمند نابیدا

لب دريا، سحر گاهان و باران

هوا، رنگ غم چشم انتظاران

نمي پيچد صداي گرم خورشيد

نمي تابد چراغ چشم ياران !


خروش و خشم توفان است و، دريا

به هم مي كوبد امواج رها را

دلي از سنگ مي خواهد، نشستن

تماشاي هلاك موج ها را